تعبیر خواب چاقو
چاقو هم به دوست و حامی و هم به زبان بدگویان تعبیر شده است و اگر تیز و برنده باشد، یعنی زبان بدگویان در مورد شما تیز خواهد بود و اگر خودتان داشته باشید، احساس عدم امنیت شما را نشان می دهد و این که از بدخواهی کسانی که بیشتر حرف می زنند تا عمل می کنند، نگران هستید.
اگر در خواب ببینید که چاقویی از دیگری می گیرید یا کسی به شما چاقو هدیه می کند، کسی به شما کمک می کند یا خودتان از دیگری کمک می گیرید. اگر چاقویی داشتید که بوسیله آن خواستید از خود دفاع کنید، کسی هست که به شما نزدیک است و از شما بد می گوید و بد شما را می خواهد و اگر دیگری برای شما چاقو کشید امنیت می یابید.
این نوع تهدیدها در خواب، امنیت در بیداری است. چاقو بسته و بی خطر نعمت است و چاقوی کوچک نعمت مختصری است که به شما می رسد. چاقوی آشپزخانه خدمتکار و کدبانوی خانه است و چنانچه ببینید چاقویی نو در آشپزخانه دارید زنی خانه دار نصیب شما می شود.
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: چاقو زبان بدگویان است و چنانچه تیز و برنده و براق باشد نشان آنست که زبان بدگویان در مورد شما تیز خواهد بود و چنانچه خودتان داشته باشید احساس عدم امنیت شما را نشان میدهد و میگوید که از آینده و سعایت و بدخواهی کسانی که بیشتر حرف میزنند تا عمل میکنند بیمناک هستید.
آنلی بیتون میگوید: دیدن چاقو در خواب، علامت دعوا و جدایی است و همچنین به زیانهای مالی نیز دلالت دارد.
تعبیر خواب چاقو خوردن و زخمی شدن
آنلی بیتون میگوید: اگر خواب ببینید با چاقویی زخمی شدهاید، نشانه آن است که درگیر مشکلات خانوادگی خواهید شد. مشکلاتی که بیشتر فرزندان به آن دامن میزنند.
تعبیر خواب گرفتن چاقو از دیگران
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر در خواب ببینید که چاقویی از دیگری میگیرید یا کسی به شما چاقو هدیه میکند گویای این است که کسی به شما کمک میکند یا خودتان از دیگری کمک میگیرید.
تعبیر خواب دفاع از خود با چاقو
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: چنانچه چاقویی در جیب یا کشوی میز خود داشتید که بوسیله آن خواستید از خود دفاع کنید کسی هست که به شما نزدیک است و از شما بد میگوید و بد شما را میخواهد و اگر دیگری برای شما چاقو کشید امنیت مییابید. چون این نوع تهدیدها در خواب امنیت است و ناشی از بیمی است که در بیداری داریم.
تعبیر خواب چاقو کشی
آنلی بیتون میگوید: خواب ببینید کسی را با چاقو زخمی میکنید، علامت آن است که صاحب شخصیتی ناپسند خواهید شد. باید سعی کنید به سمت راه راست گام بردارید.
تعبیر خواب چاقوی آشپزخانه
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: چاقوی آشپزخانه خدمتکار و کدبانوی خانه است و چنانچه ببینید چاقویی نو در آشپزخانه دارید زنی خانه دار نصیب شما میشود.
تعبیر خواب چاقوی تیز و برنده
آنلی بیتون میگوید: دیدن چاقوی تیز و براق در خواب، علامت آن است که دشمنان همواره در اطراف شما خواهند بود.
لیلا برایت میگوید: اگر در خواب خود را مشغول تیز کردن چاقو ببینید، یعنی موضوعی موجب خشم شما میگردد.
تعبیر خواب چاقوی شکسته
آنلی بیتون میگوید: دیدن چاقوی شکسته در خواب، نشانه آن است که هم در امور عاطفی و هم در شغل خود شکست خواهید خورد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
sami mt : سلام خانم هراتی عزیز دیشب یه خوابی دیدم که متاسفانه نصفش یادمه ،خواب دیدم که مامانم یه چاقو برداشته و اونو تو قلبش فرو کرد البته تا ته نرفت و انگار از پوست رد شده بود و تو خواب به فکرم رسید که چون عمل کردن دکترها چیزی محکمی زیر پوست قرار دادن و چاقو رد نمیشه ،از زخمش خون نمیومد ما تو خونه به مامانم سرم وصل کردیم برادرم یه سوزن و استریل کرد و زد تو رگ دستش بعد دیدم مامانم داره از حال میره انگار چند نفر که نمیشناختمشون هم داشتن نگاه میکرد که مامانم از حال میره یا نه بعد مامانم بهتر شد و من تصمیم گرفتم مامانمو و به درمانگاه نزدیک خونمون که اسمش 14 معصومه ببرم و میخواستم ماشین برادرم و بگیرم که با اون ماشین ببرم ماشین برادرم تو خواب تیبا سفید بود اما در واقعیت ماشین برادرم تیبا نیست.تو خواب برادرم میخواست به برادر بزرگترم زنگ بزنه که هرچی زنگ زد برادر بزرگترم گوشی و بر نداشت(خانم هراتی عزیز دیروز ما به ملاقات برادر بزرگترم که تازه آنژیو کرده بود رفتیم ممکنه خوابم به خاطر ناراحتی دیروزم باشه؟)
فریبا هراتی
: سلام. مادر شما نگران برادرتان است و وقتی که او بیمار است مادرتان احساس می کند که انگار به قلب خودش می خواهند چاقو بزنند. او بسیار تحت فشار و استرس عصبی قرار گرفته و شما باید سعی کنید که بدبینی و ترس را با حرفهای مثبت از ذهن مادرتان خارج کنید. برادر شما خیلی روی افکار مادرتان می تواند نقش مثبتی داشته باشد ولی برادر بزرگترتان الان زیاد نمی تواند کمک مادرتان باشد بلکه او دلیل ناراحتی فکر مادرتان است. تشکر از همراهیتون.
اردلان : سلام. برادرم دو روز بعد از فوت پدرم خواب دید که پدرم با ناراحتی وارد شد و تعدادی قاشق و چنگال و یک چاقوی آشپزخانه تو دستشه میره که با بابام صحبت کنه میبینه حالت الزایمری گرفته و برادرم به شدت نگران میشه بعد سعی میکنه قاشق و چنگالارو ازش بگیره ولی چاقو تو دست بابام میمونه بعد بابام دوتا برش افقی یکی عمیق یکی کمتر تو سر خودش میزنه ولی خونی نمیاد.
فریبا هراتی
: سلام. روح پدرتان شاد. پدر شما از این که این همه از دیگران حمایت کرده و خواسته تا دستاوردهای خودش را گسترش بدهد و از دیگران حمایت کند و مشکلات آنها را رفع و رجوع کند و پشتیبان انها باشد، و از اینکه این همه برای دیگران مایه گذاشته است ولی الان که مرده است، کسی به فکر نجات و کمک به او نیست، عصبانی است و می گوید کاش به فکر خودم بودم و از خودم حمایت می کردم. او دیگران را حلال می کند و می بخشد به این امید که خداوند هم گناهان او را ببخشد او می خواهد بخشی از گذشته اش را که امروز باعث استرس و نارحتی او می شود را از ذهنش خارج کند و دیگر هرگز به اشتباهاتی که انجام داده فکر نکند. پدرشما از شما انتظار دارد که خیلی بیشتر از اینها برای عاقبت به خیر شدن او تلاش کنید و فاتحه و قرآن یا نماز قضاهایش را بخوانید و رد مظالم برای او بدهید. تشکر از همراهیتون.
Fateme : سلام و وقتتون بخیر خواب دیدم تو خونمون نوه هاو طایفه عمه ام (ک تازه فوت شده )مهمون هستن ک بیشترشون دختر های جوون و همسن خودمن تقریبا و ی داماد عمم هست سفره انداختیم وقت ناهارو همه دورش نشستن ولی غذایی ک تو سفره بود نذری بوده ک بیرون میدادن برادرم اینا گرفتن اوردن همه داشتن دور هم میخوردن کارام ک تموم شد اومدم بیام سر سفره ک گفتم بزار برم منم از بیرون غذای نذری بگیرم بیام بخورم دیگه از اینا نگیرم غذا کو کو سبزی بود برادرم گفت میخای نرو برا من هست بیابا من بخور من نگفتم نه بابا هست دیگه میرم میگیرم اومدم بیرون ک ببینم کجا دارن میدن یهو ی اقایی صدام کرد گفت خانوم بیا رفتم دیدم ی پیکان سفید هست ک اقا هه روی کاپوت عقب ماشینش ی سینی گذاشته ک تو سینی پر از چاقو به شکلای مختلف و کوچیک بزرگ و اینا بعد بمن گفت ی آرزو کن یدونه ازاین چاقوها بردار بعد من برداستم ی چاقو میوه خوری دسته سفید برادشتم (البته چاقو نو نبود معلوم بود باهاش کار کردن )و آرزو کردم ک خدایا انشالله ک این چاقو رو تو خونه خودم استفاده کنم (من مجردم)و دیگه برگشتم خونه و بیدارشدم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. روحشان شاد. شما و خانواده تان با هم روابط صمیمانه و خوبی خواهید داشت و از همدیگر حمایت می کنید و انشالله همه حاجت روا خواهید شد. شما هم می خواهید که کسی به زندگی تان بیاید که دوست و حامی شما باشد و با شما خالص و روراست و پاک باشد و به خواسته ی خودتان هم خواهید رسید هر چند که کسی که به زندگی شما می آید مجرب است و شما اولین زنی نیستید که او با آن آشنا شده ( که طبیعی است!). انشالله ازدواج خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
masuumee : سلام.من امروز خواب دیدم که جایی بودم تو ماشین کسی.اینکه کجا و ماشین کی نمیدونم.از تو ماشین میدیدم که بیرون کسایی که به شغل من مربوط میشن و میدیدم و صحبت هایی که مثل شغل من کسی انجام میداد.حتی اسم یک دوست و همکارمو شنیدم از بیرون.بعد دیدم آقایی اومد تو ماشین و چاقوی تیزشو گرفتم سمت من.همش یه چیزی از من میخواست ولی واقعا نمیدونم چی.اول چاقورو کرد تو دست راستم کف دستم و قشنگ برید به اندازه یک دایره دستمو.و خون اومد و تموم درد و حس میکردم.بعد رفتم از خودم دفاع کنم چاقو رو بگیرم باز زد تو کف دستم چپم و یک قلفتی بهاندازه دایره برید و کند.تموم دردشو با تموم وجودم حس میکردم.قسمش میدادم میگفتم به فاطمه زهرا اعتقاد داری؟میگفتم تورو به فاطمه زهرا قسمت میدم نکن با من چاقورو نزن به من.بعد فرار کردم تو خیابون.به مردم میگفتم مردم قسمتون میدم به فاطمه زهرا که یکی افتاده دنبالم من و کمک کنید.هیچکس در مقابل اون مرد کمکم نمیکرد هرچی قسم میدادم.دستامو نشون میدادم به مردم میگفتم ببینین این کار اونه.کف هر دو تا دستم به اندازه یک دایره کوچیک اونجای کف دست که توپول تره خالی شده بود.ولی دیگه زخم نبود.میدیدم پوست اومده درست شده ولی جاش گودی مونده.رفتم تو یک ساختمون دو تا زن مغازه دار من و قایم کردن ولی یه خانوم دیگه من و لو داد.دنبالم اومد تو ساختمون و چاقورو باز گرفت جلوم.اصلا نمیدونم ازم چی میخواست ولی همش تحدیدم میکرد.یه لیوان توش پودر بود دادن بو کنم که بیهوش شم.منم فهمیدم و ریختم تو صورت دو تا از مردایی که همراهشون بودن و بیهوش شدن ولی مرد اصلی زنده بود.فرار کردم و در ساختمون و بستم.تو برف و سرما به سختی راه میرفتم و فرار میکردم.یه پله های بسیار زیادی دیدیم که روش برف بود به سختی رفتم بالا تموم اون راه و.رسیدم به پشت بام.پشت بوم پر از برف.فهمیدم اگه برم روی بام اونم باز رو بامه و من و میگیره.چون جای پاهاشو رو برف دیدیم.سریع در بام و بستم و از ترس از خواب بیدار شدم.همین که بیدار شدم اول دستامو دیدیم که ببینم سالمن یا نه :)) واقعا تو خوابم اذیت شدم خانم هراتی.ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما از ارباب رجوعانی که به شما مراجعه می کنند خسته شده اید و تحت فشار و استرس شدیدی قرار دارید. هر کاری می کنید که ارتباط تان با آنها خوب باشد نمی شود که نمی شود. منطقی برخورد می کنید، علیه شما موضع می گیرند. احساسی برخورد می کنید باز علیه شما موضع می گیرند. از نظر شما اینان نه عاطفه دارند و نه وجدان دارند و نه دین و ایمان درست و حسابی. شما حتی اگر باعث پیشرفت کسی شوید هم می خواهند سرتان را کلاه بگذارند و در ارتباط با شما که قرار می گیرند می خواهند آزارتان دهند و این باعث شده که شما احساس کنید که گیر کرده اید و دارید دور باطل می زنید. نیاز به استراحت دارید و نباید اینطوری به رفتارهای مردم اهمیت دهید. تشکر از همراهیتون.
مریم : سلام..خانم هراتی عزیز...من خواب دیدم که قضیه و درگیر طلاقم بودم اما همسرم یه غریبه بود که نمیشناختمش و ظاهر خوبی نداشت و دقیقا یادم نمیاد چی شد که یهو دیدم مردی که جای همسرم بود پدرم را با چاقو زخمی کرد و پدرم پایین شکمش خون میومد و بعد میخاست دوباره به پدرم حمله کنه با چاقو که من جلو پدرم ایستادم چاقو که شبیه کارد میوه خوری آشپزخانه بود و ازش گرفتم وسه ضربه زدم به پایین شکمش و فک کنم مرد ....میشه تعبیرش لطف کنید ......
فریبا هراتی
: سلام. شما با شرایط جدیدی مواجه خواهید شد که در ابتدا نمی دانید چطور باید کارهایتان و مشکلاتتان را حل و فصل کنید و این شرایط جدید باعث می شود که پدر شما از نظر احساسی ناراحت شده و احساساتش جریحه دار شود و به استرس دچار شود. ولی بعد خودتان سعی می کنید که قوی باشید و از حقوق خودتان و خانواده تان دفاع کنید و سعی می کنید که با قدرت درونی خودتان با ذهن و جسم و روحتان، قوی باشید و مبارزه کنید و مشکلاتتان را از بین خواهید برد. تشکر از همراهیتون.
تينا : شب دوشنبه خواب ديدم شيطان در حال بردن روحم است در حالي كه خدا نگاه ميكنه و هرچقد تلاش ميكنم كاري نميكنه گفتم شايد به خاطر اين باشه كه چند وقت نماز نميخونم به خدا قول دادم نمازمو بخونم بازم توجهي نكرد هرچقد سوره ناس خوندم باز هم تاثيري نداشت البته براي خودم ولي تو همون لحظه كه سگ و گربه اي كه تو خونه بودن جون دادن و من با خوندن همون سوره ناس اونهارو برگردوندن يهو ديدم سگم داره ... قرانو برداشتم و خدارو به قران قسم دادم دفعه اول گفتم خدايا مگه اين قران محمد نيست تورو به قران محمد قسم ميدم نجاتم بده تاثير نداشت بار دوم گفتم تا به اسم محمدرسيدم صدام قطع شد و تونستم فقط بگم تورو به قران ... قسم ميدم باز هم نشد دفعه سوم كلا موقع قسم دادن صدام قطع شد و يهو بيدار شدم ، اميدوارم منو در دونستن تعبير خوابم راهنمايي كنيد
فریبا هراتی
: سلام.دوست خوبم لطفا خوابتان را همیشه در صفحه تعبیر خواب مربوط به خودش ثبت کنید. خواب شیطان دیده اید نباید در تعبیر خواب چاقو ثبت کنید. بی توجهی به قوانین سایت باعث خواهد شد تا در ادامه ( در صورت تکرار) خوابهای شما تعبیر نشوند. دوست عزیز شما در آینده مرتکب گناهی بسیار بسیار بسیار بزرگ خواهید شد و با وجودی که می دانید که دارید گناه می کنید تعمدا این کار را خواهید کرد. قدرت کلمات قرآن کریم به حدی است که سگ و گربه هم که تعقل نمی کنند، از بیان کلام خداوند جان تازه خواهند گرفت و درک و عقلشان را به کار می برند! ولی شما به خاطر یک دوست که از او حمایت کرده اید، به قرآن کریم بی احترامی و توهین خواهید کرد. یا به کمک جادو جنبل به جنیان متوسل می شوید ( به شیطان توکل می کنید) تا کاری را برایتان انجام دهند و آنگاه خداوند هرگز توبه ی شما را نخواهد پذیرفت و یا خدای نکرده وجود خدا را انکار می کنید، یا به افسردگی و غم ها اجازه می دهید که ایمانتان را از شما بگیرند، یا در زندگی کسی خلل و آسیبی به وجود می اورید که جان کسی به خطر بیافتد یا .... در زندگی کسی خیانت کنید، خداوند هرگز شما را نخواهد بخشید. این خواب هشداری به شماست و به معنی وحی منزل نیست که قطعا شما اینکار را خواهید کرد ولی شیطان برای شما نقشه های بدی کشیده و می خواهد که از راه خدا منحرف شوید و شما این خواب را دیده اید چون خداوند دوستتان دارد و نمی خواهد که اینکار را بکنید. گناهانی که عرض کردم همه شان بسیار نابخشودنی هستند. دعای جوشن کبیر را بخوانید ( حداقل 3 بار) تا از شر شیطان در زندگی تان مصون و محفوظ بمانید . تشکر از همراهیتون.
محمد : سلام خسته نباشید . من خواب دیدم که انگار شب است و بیرونم و اونجا تقریبا شلوغ است در اونجا شخصی ناآشنا به من اشاره (تهدید با دست و کسی قصد دارد به من اسیب زند) کرد و من به طرفش رفتم و جوری به او فهماندم که حواسم به اوست او بلند شد و دو یا سه نفر دیگر به او اضافه شدند و یکی از انها مرا از پشت گرفت (نمیدونم کی اونرو تهدید کردم وقتی که به طرفش رفتم یا زمانی که چاقو از جیبش بیرون اورد بهرحال اونرو تهدید کردم) و اون شخص چاقویی از جیبش در اورد (در این هنگام من از مردم کمک خواستم ولی کسی بهم کمک نکرد فک کنم از شلوغی بود که صدای منو رو نشنیدند) به من ضربه زد من زخم سطحی برداشتم کمی خون (انقدری نبود که بگیم خیلی زیاد بود) ازم بیرون زد و چند ضربه ی دیگه با همین سطح بهم ضربه زد در این میان دایی من بهم کمک کرد و با اون شخص صحبت کرد انگار او را قانع کرد و با او دست داد و من هم در نهایت با او دست (دستم خونی بود) دادم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. موانع و مشکلاتی در راه رسیدن شما به اهدافتان وجود دارد. موقعیت یا رابطه ای در زندگی شما وجود دارد که روی آن کنترلی ندارید. شما سعی می کنید که در زندگی بیداری تان برای رسیدن به خواسته هایتان ایستادگی و مقاومت کنید. شما نمی خواهید که اجازه دهید که کسی در اطرافتان رئیس بازی درآورد و خودتان هم احساس مظلوم بودن می کنید. ولی در نهایت با حمایت دایی تان قادر خواهید بود که مشکلاتتان را حل و فصل کنید، در مورد موضوعی به توافق برسید یا تصمیمی بگیرید که موقعیت سخت زندگی شما پایان یافته و شروعی تازه داشته باشید. اما به هر جهت تا اندازه ای احساس فشار و استرس به شما دست خواهد داد. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام خانوم هراتی. خسته نباشی عزیزم.من مجردم. خواب دیدم جایی هستم که خواهر بزرگ متاهلم هم روی نیمکت چوبی نشسته بود. باردار بود یهو یه نوزاد پسر که جسه بزرگی داشت روی نیمکت زایید. خواهرم بلند شد و رفت و نوزاد یهو از رو نیمکت غلت خورد افتاد رو زمین. من دویدم سمتش بچه رو بلند کردم دیدم سالمه. انگار دایه اش شده باشم و به بچه رسیدگی کردم بهش محبت خاصی داشتم یه چیزی دورش پیچیدم گرم شه. انگار دیگه مال خودم شده بود. من و نوزاد باهم انس گرفته بودیم. رفتیم یه جایی مث مراسم مذهبی کلی زنا فامیل دور هم جم شده بودن لباس سیاه تنشون بود. چایی ریختم برا خودم و خوردم. از دور دیدم زنا میرن جایی تو سالن همون مکان مث حرم مرقد یا ضریح خوب که دقیق شدم دیدم نه از دور اینطور به نظر میاد ولی از نزدیک سوپرمارکت هستش. زدم بیرون. انگار یهو شب شد و من تو کوچه تاریک که نور مهتابی داشت بودم. کوچه پهن و بلندی بود از دور عشق سابقم (که بخاطر خیانتش سالهاس فراموشش کردم) دیدم. تیپ مشکی زده بود. از روبروم داشت میومد هرچی بهم نزدیکتر میشدیم بیشتر شک میکردم که نه خودش نیست. هی دو دل میشدم هی میگفتم ن خودشه. تا اینکه از کنارم رد شد دیدم غریبه اس و میخواد بهم آسیب بزنه (فکنم میخواست تجاوز کنه). من دیدم یه چاقو پهن مث کارد آشپزخونه تو دستم دارم که از دو طرف کله و تیز نیست ولی بازم خوب بود کل کل نبود. با یه ترس ریز و اعتماد بنفس بهش حمله کردم و از خودم دفاع کردم چندتا پسر دیگه هم بودن ازشون کمک خواستم اومدن سمتم گفتن ولش کن بسه کشتیش دیگه ادب شد ولش کن. با چاقو بهش حمله کردم ولی خونی ازش نیومد فقط درد کشید. چند ضربه به پاهاش زدم که استخونای پاش فکنم شکستن. ناله میکرد.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خواهر شما خیلی صبورانه نشسته تا به اهدافش برسد و به زودی از غم فارغ خواهد شد و گشایش کار خواهد یافت. شما به او کمک می کنید که کار و هدفش را با موفقیت به پیش ببرد. شما سعی می کنید که در جایی که دیگران رفتاری بد از خودشان نشان می دهند دوستانه رفتار کنید و قدر خودتان را می دانید. خیلی از مردم خدا را به خاطر رسیدن به خواسته هایشان می پرستندو نه به خاطر عشق به خدا. شما اما اینطور فکر نمی کنید. در شرایط بغرنج و وقتی که با محدودیت ها مواجه شوید، بینش شما قویست و امیدوار هستید که به خواسته هایتان برسید. شما سعی می کنید که دور اندیش باشید و مراقب باشید که کسی از محبت های شما سو استفاده نکند و تجربه ی تلخ گذشته تان برایتان تکرار نشود. شما می خواهید که کسی که شما را آزار داد تقاص کارش را بچشد نه آنطور که از هستی ساقط شود ولی آنقدر که ادب شود. می خواهید که او هم مدتی مستاصل شود و نتواند در زندگی استقلال داشته باشد. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام خانوم هراتی عزیزم.شبتون خوش.خواب دیدم درخانه مادر دشمنم ماندانا(فامیل) متوجه شدم یکی از دستهایم از مچ تا نزدیک آرنج پر از النگوهای طلا با ضخامت و طرحهای متفاوت داشت. نمیدانم خودم خریده بودم یا ماندانا با پول خودم برایم خریده.در خواب انگار ماندانا حس حسد و دشمنی نداشت بیتفاوت بود. خانه مادرش انگار دو خانه ویلایی روی همدیگه بود. با حیاط خیلی بزرگ. من در حیاط بالایی در دستشویی بودمکه درش باز بود و خیلی هم کوچک و اندازه خودم بود. داشتم مدفوع میکردم خواهرماندانا (که اوم دشمنی دارد)حیاط طبقه پایین را با شلنگ و جارو میشست. پیرهن مشکی تن داشت. منو دید با همون شلنگ و جارو اومد بالا رو به روم ایستاد. مادر و دختری که فامیلش هستن به خانه اشان آمدن منم دیدن. من حس خوبی نداشتم که منو در حال مستراح می دیدند. معشوقهای خواهرانم سامان و سعید در جایی غیر منزل خودشان زیر پتو خواب بودند. پدرم به قصد کشتن هردوشان چند ضربه چاقو زد. فکردم که مرده اند. بعد دیدم بلند شدن زخمی بودند و کمی جزئی درد داشتند. نفهمیده بودند پدرم با چاقو آنها را زده. من و خواهر کوچکم چندین تسبیح سبز خریده بودیم که به فامیل سوغاتی بدهیم ولی چند بند تسبیح و قسمت بالای تسبیح خریده بودیم و قصد داشتیم که هر تسبیح بزرگ صدتایی را به سه یا پنج تسبیح کوچک تبدیل کنیم و به فامیل پخش کنیم. تو خواب انگار یکهو یک پسربچه تقریبا دوسال دستم بود. نمیدانم پسرم بود یا برادرم. برای خرید از دستفروشها رفته بودم، یکیشان فندک اجاق گاز میفروخت راضی نشد بهم بفروشه. به راهم ادامه دادم وارد یک خانه که درش باز بود شدم. یک مردی بساط در حیاط پهن کرده بود از جنسهایش یکسری چیزی خریدم. خواستم برم خونه دیدم بچه که لباس زمستانی خزدار آبی تن داشت الان لخته. یکهو مرد بساطی زن شد و خونش پر مشتری و شلوغ شد. گفتمش لباس بچه کجاست دوتا کیسه بهم داد که تو یکی از کیسه ها بادکنک باد شده نارنجی رنگ داخلش بود و کیسه دیگر پر از لباس بود بهم داد گفت بیا اینم لباس بچه. خودش و دخترش با ماشینش منو رسوندن توی راه به کیسه شک کردم و آنرا وارسی کردم دیدم لباس کهنه منو خواهرم هستن. و لباس بچه نیست.بهش گفتم اینا لباس بچه نیست اینا لباس کهنه قدیمی هستن نمیخوامشون میندازمشون دور.انگار فریبم دادند و همچنان بچه لخت بود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما به موفقیت های زیاد در زندگی تان رسیده اید و به صورت مثبتی نسبت به اشخاصی که در زندگی تان دوستشان دارید، متعهد هستید. اما موفقیت های شما اصلا به نظر ماندانا و یا خانواده اش نمی آید و آنها احساس می کنند که خودشان به اندازه ای خوشبخت و راحت هستند که توجهی به خوشبختی شما نداشته باشند. شما می خواهید از غمهایتان رها شوید و به ثروت برسید و آنها هم مشکلاتشان حل و فصل خواهد شد ولی با این وجود روابط شما و خواهر ماندانا، خوب نیست و از هم کینه دارید. آنها هم به ثروت می رسند. پدر شما از اینکه معشوقهای خواهرانتان اقدامی برای رسیدن به خواهرانتان نمی کنند و به گرمی و نرمی جای امروز خودشان در دنیا خوش هستند، از ایشان عصبانی است و می خواهد که اگر خواهرانتان را دوست دارند سریعتر اقدام کنند که به ایشان برسند. شما و خواهر کوچکتان آرزوی سلامتی و امنیت برای تمام فامیلتان دارید و در این راه هر کاری بتوانید برای ایشان انجام می دهید. شما می خواهید زندگی تان عوض شود و ایده ی جدید و جرقه ی جدیدی در زندگی تان پیدا شود و اگر مجردید ازدواج کنید ولی هنوز وقتش فرا نرسیده. شما می خواهید رفتاری تازه داشته باشید و زندگی تان متحول شود و پاکی و بی گناهی به زندگی تان راه یابد یا صاحب فرزند شوید ولی هیچ کدام از این خواسته های شما الان برآورده نمی شود. شما شخصیتی اجتماعی دارید و بلند پروازید ولی زمینه ی قرص و محکمی برای رسیدن به خواسته هایتان ندارید و آماده نیستید بلکه بیشتر هوس و رویای رسیدن به موفقیت را دارید تا آمادگی آن را. عشق و وفاداری و صمیمیت و از خود گذشتگی خواسته های شماست ولی هنوز مقدور نیست و باید صبور باشید و چشم و گوش بسته حرفی را قبول نکنید بلکه باید با شناخت و واقع بینی زندگی کنید. تشکر از همراهیتون.
آرام : سلام امروز صبح خواب دیدم با دوستام رفتیم تفریح. ی جای خوش آب و هوا. در واقع روستای پدری خودم بود که قبلا خیلی سرسبز بود والان توی واقعیت خشک شده اما توی خواب تمام رودخونه هاش پرآب بود و انواع و اقسام ماهی های خیلی بزرگ توش زندگی می کردن. با یکی از دوستام داشتیم روی صخره ها راه می رفتیم که متوجه شدم از ساق دستم داره خون میاد و بعدش از نقاط دیگه بدنم و در ادمه راه که داشتیم می رفتیم فهمیدم دوستم یک چاقوی اره ای کوچک گرفته دستش و داره منو زخمی میکنه. من هرکار میکردم نمی تونستم از دستش فرار کنم چون بهم فرصت نمیداد و مرتب ضربه میزد اما ضربه ها عمیق نبودن و با سر چاقو میزد. تا رسیدیم به جایی که پدر و مادرم بودن و من به اونا پناه بردم. اما دوستم همچنان ولکن نبود و میخواست ضربه بزنه و خون از سر و صورتم جاری شده بود. در آخر من ی چاقوی آشپزخانه تیز پیدا کردم ( نمیدونم از کجا اومد تو دستم ) و با سر چاقو زدم توسرش و افتاد زمین و فکر میکنم بیهوش شد. چند دقیقه بعد از جاش بلند شد و اومد سمت منکه عذرخواهی کنه و باهام آشتی کنه اما من رومو برگردوندم و آشتی نکردم و در حالی که به پهنای صورت توی خواب اشک میریختم از خواب بیدار شدم. آخر خواب که دوستم اومد سمتم دیگه خونریزی بدنم تقریبا تموم شده بود.
با تشکر
فریبا هراتی
: سلام. شما از خاطرات قدیمی خودتان برای دوستانتان تعریف می کنید و احساس خودتان را با آنها در میان می گذارید و از نگرش ها و اعتقاداتتان به آنها می گویید ولی یکی از دوستانتان از حرف های شما سو استفاده می کند و از شما ایراد می گیرد یا از دوستی تان و اعتمادی که به او کرده اید سو استفاده می کند و به ضرر خودتان حرف می زند. شما بسیار تحت فشار و استرس از جانب او قرار خواهید گرفت و دوستی تان را با او به هم خواهید زد. مادر و پدرتان نصیحتتان می کنند که شما دیگر نباید و نمی توانید به او اعتماد کنید. تشکر از همراهیتون.