تعبیر خواب کباب
خوردن کباب در خواب، رسیدن ثروت به بیننده خواب در بیداری است. کباب گوسفند، مالی است که به زحمت به دست بیننده خواب می رسد و کباب گاو، نشانه روزی فراخ و معاش فراوان است. کباب مرغ، ثروتی است که از طریق یک زن به ببننده خواب می رسد. کباب ماهی، منتفع شدن از ثروتی است که در سفر عاید بیننده خواب خواهد شد. پختن کباب و فروختن آن در خواب، نیکی به مردم در بیداری است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
علی : سلام.دایی ام خواب دیده که من اون و پسرش رو به یه رستوران دعوت میکنم و سفارش کباب میدم و مقدار زیادی کباب از شیشلیک تا سلطانی و سایر کبابهای با کیفیت و زیاد براشون میارم. چیزی که تعریف میکرد این بود که بهترین کبابهایی بود که تا الان دیده بود.تشکر از لطفتون
فریبا هراتی
: سلام. شما از دایی تان حمایت روحی می کنید و در رساندن خوشی ها و شادی ها به آنها افراط می کنید. شما به ثروت زیادی خواهید رسید و شرایط زندگی دایی تان هم خیلی خوب خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
Ghazal : با سلام و احترام
امروز حدود ساعت ۶ صبح خواب دیدم با مامانم و چند تا از دوستانم داریم شامی کباب درست میکنیم بعد از سرخ شدن سر سفره همه خوردن برای منم یه دونه گذاشتن یه دوستی که خیلی وقته منتظر پیامش هستم سر میز با خواهرم نشسته بود من نگاهش نکردم سر میز دیگه ای پشت بهش نشستم که روبه روی من آینه بود و اون دوستم و میدیدم داشتم غذام و میذاشتم دهنم که ازم پرسید حالت خوبه منم نگاهش میکردم از آینه دوباره پرسید گفتم با من هستی از کجا من و میبینی با خنده و مهربونی اومد جلو کنارم ایستاد صحبت کردیم و من رفتم ظرف ها رو کمک کنم بشورم.
سپاس فراوان از توجه شما
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما سعی می کنید سردیها و روابط بد را کنار بگذارید و به همدیگر کمک کنید و از هم حمایت کنید. سعی می کنید که رفتار دوستتان را مورد قضاوت قرار دهید و دوست شما هم البته رفتار شما را مورد قضاوت قرار می دهد. شما ناراحت هستید و احساس می کنید که دیگران شما را کنار گذاشته اند. دوست شما هم به شما علاقه دارد و رابطه ی شما با هم مجددا خوب خواهد شد. شما سعی می کنید که نگرشتان را ترو تمیز کنید و برای آینده هم برنامه ریزی کنید و شرایط بهتری را در زندگی تان برای خودتان و دوست و خانواده تان فراهم کنید. تشکر از همراهیتون.
زینب : خانوم هراتی عزیزم از قلم انداختم بگم مادر معشوقم بی چادر میومد با پیرهن قهوه ای!!! ولی عمه چادر سرش بود. یک ساله مادرش بدون اینکه بیان خواستگاریم خراب کرده و از این آقا هیچ خبری ندارم ولی دوسشدارم. احتمال داره بیان خواستگاریم؟؟
فریبا هراتی
: او پولدوست است و افکارش را بی پرده به شما می گوید ولی عمه اش با سیاست است. خیر. اگر این خواب مربوط به قدیم است این صحبت ها بین آنها ردو بدل شده و حتما گفته اند که اینها پول کافی ندارند. شما احساسی فکر می کنید و آنها مادیگرا هستند. بعید می دانم بیایند.
زینب : سلام شبتون بخیر. خانم هراتی خواب دیدم عمه معشوقم را برای ناهار دعوت کرده بودیم من داشتم جلوش آماده میشدم و در کمد را باز کردم دیدم زیر لباسهایم چندین جفت جوراب رنگارنگ زمستانه دخترانه هست گفتم چه خوب دیگه نیازی نیست بخریم. که ناگهان عمه معشوقم به خانه معشوقم که انگار دوساختمان و در یک حیاط مشترک بودیم رفت که حیاط شبیه خانه ویلایی روستایی بود زمینش خاک و چمن و درخت بود انگار همسایه ولی خیلی نزدیک بودیم تو حیاط مشترک.
و بعدمدتی باپدر و مادر معشوقم به خانه مان برگشت
من باخودم گفتم اینها که دعوت نیستن چرا عمش اینارو آورد. مادرم سر سفره یک ماهی کبابی بزرگ گذاشت پدرمعشوقم کت و شلوار و پیرهن مشکی تنش بود غذا را خوردن و رفتن ما نخوردیم. بعدمدتی معشوق و برادرانش آمدند که معشوق من پیرهن نخودی بیرنگ تنش بود. گفتم ماهی نداریم جلویشان بذاریم ولی یهو دیدم مادرم یک ماهی کبابی دیگر آورد و جلویشان گذاشت خوردند و رفتند. بعد مدتی دوباره عمه و مادر معشوقم برای دورهمی به خانمان آمدند که مادرش یک دختر پنج تا هفت ساله داشت! نشسته بودند که متوجه ماهی کباب بزرگتر شدم تو دلم گفتم پس چرا مادرم آن را سر سفره نیاورد که با پسرها بخوریم. مادرم انگار با نگاه و الهام بهم گفت که پدرم راضی نبود! که مادرش هم ماهی را دید. من ماهی را برداشتم که دخترش دستکاریش نکند و حرومش نکنه که مادرش با پوزخند گفت این سهم من است بده گنجشکها بخورند من در دلم گفتم این سهم ماست ما ناهار نخوردیم سهم تو نیست! و در گوشه امن گذاشتم تا بعد از رفتنشان بخوریم شب شد خدافظی کردند و رفتند و بعد متوجه شدم معشوقم به سفر رفته تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم با یک گوشی( تلفن که داریمش تو واقعیت ولی سالهاس بی استفادست) تماس گرفتم. که جواب داد و صحبت عادی باهاش کردم که کجاست برای چه رفته خیلی ارتباط سخت بود صداها درست نمیرسید انگار جای خیلی دوری باشه و منو نشناخته بعد منو که شناخت سکوت کرد و جوابمو نمیداد نمیدونستم صدامو نمیشنوه یا نمیخواد جواب من رو بده ناراحت شدم قطع کردم. ممنون میشم خانوم هراتی خوابم رو برام توضیح دهید. سپاس
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خانوده معشوق شما وقتی متوجه شوند که شما در زندگی تان از گرمی و امنیت کافی برخوردار هستید و غنی و ثروتمند هستید، به خواستگاری شما خواهند آمد. مادر شما با روی خوش از آنان استقبلا می کند. و شما را می پسندند و بعد معشوقتان به خواستگاری می آید که اینبار او کاملا بدون اینکه جبهه و طرف شما را بگیرد، از این صحبت می کند که هر چه مادرم و پدرم بگویند همان بشود. مادرتان با او هم خوش برخورد خواهد بود و نهایتا مادر معشوقتان برای گفتگوهای بیشتر با مادرتان به منزلتان می آید و از لحاظ مالی هم شرایط زندگی اش را توضیح خواد داد ولی پدر شما این آقا را نمی پسندد. مادر او هم می خواهد در مورد مسائل مالی، برایتان کم بگذارد یا زیاده خواهی کند. بنا براین شما با هم به توافق نمی رسید و این آقا هم که می گوید هر چه مادرم بگوید همان را قبول دارم. پس محل شما نخواهد گذاشت و اگر با او تماس بگیرید هم به شما بی اعتنایی خواهد کرد. شما به هم نمی خورید. تشکر از همراهیتون.
حبیبه : سلام
خواب دیدم تو حیاط با یه خونه ی خیلی بزرگ هستم شب هم بود انگار خونه ی خودمون بود با خانواده در حال کباب درست کردن بودیم.فک کنم سیزه بدر بود مهمان هم داشتیم از تهران اومده بودن در واقعیت اونها را نمی شناسم اونها هم تو کباب درست کردن کمکمون کردن زمانی که می خواستن برند زغالها که حسابی قرمز شده بودن خاموش کردن. دقیق یادم نیس چی به برادرم گفتن که برادرم گفت من خودم به تنهایی داخل خونه 20 تا سیخ کباب کشیدم.بعدا دیدم من با خواستگار قبلیم (ازدواج کردن) زن و شوهریم رفتیم کبابی، پشت میز نشستیم بهم گفت برم به اون آقا بگم چن تا سیخ کوبیده آماده کنه. منم بهش گفتم چن تا سیخ جگر و دنبه هم باشه فک کنم از هر کدوم 3 سیخ گفتم دقیق یادم نیس .وقتی رفت من با خودم گفتم یعنی همسر قبلیش هم اینجا آورد انگار از هم جدا شده بودن.بعد دیدم من و خواهرم پشت یه میز بزرگ نشستیم و روی میز دو تا قابلمه تقریبا بزرگ برنج برای ما دو نفر بود که یکیش با روغن مخلوط بود.خاله ام اومد پیشمون و گفت چرا نرگس(دخترش) این سفره رو روی میز پهن کرده قبلیه قشنگ تر بود . من به سفره نگاهی انداختم وبا خودم گفتم سفره هستش دیگه باید چه جوری باشه زمینه سفره سفید بود یه طرحهایی روش بود و یه کم طرح طلا کوب داشت . قبلیه تو ذهنم اومد که روی یه میز 4 نفره پهن بود زیاد فرقی با جدیده نداشت من به خاله ام گفتم آخه این سفره گرونتره .ده هزار تومن خریده اون قبلیه با چاقو پاره شده .بعد من با کف گیر از اون قابلمبه ای که برنج با روغن قاطی شده بود تو یه بشقاب خیلی ریختم نمی دونم برای خودم کشیدم یا خواهرم.
فریبا هراتی
: سلام. زندگی شما متحول خواهد شد. ایده های خوب و جدیدی به ذهنتان می رسد. شما قادر خواهید بود با صبر و استقامت بر موانع و مشکلاتتان غلبه کنید و نگرانی و استرس از زندگی تان خواهد رفت. برادر شما سعی می کند از شما حمایت کند و شما به ثروت و خوشی خواهید رسید. خواستگار قبلی شما شما را با همسرش مقایسه می کند و شرایط خودش را ارزیابی می کند. احتمالا او با همسرش مشکلاتی دارد. زندگی شما بسیار خوبتر و غنی تر از قبل خواهد شد و به موفقیت و دستاورد بزرگی می رسید. روابط شما با خاله تان و دخترش بهتر خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
majinaz : باسلام خدمت خانم هراتی عزیز وقت بخیر.
ممنون میشم خوابم غیرقابل نمایش گردد.
. با تشکر
فریبا هراتی
: سم. تشکر. شما به زودی به این آگاهی خواهید رسید که نتیجه ی کارتان به کجا می کشد. شما الان حسابی مجرب و پخته شده اید و آماده اید که بر ترسهایتان غلبه کنید و به هدفتان برسید. می خواهید با مشارکت با دوستتان به ثروت برسید و به ثروت هم خواهید رسید و درسهای زیادی دارید که از زندگی بیاموزید. شما و دوستتان نقشه های زیادی برای آینده تان دارید و به چشم انداز جدیدی در زندگی و به امکانات پیش رویتان نگاه می کنید. اما یادتان باشد که هر چه که در زندگی انجام دهید، روزی خداوند شما را بازخواست خواهد کرد. راجع به اینکه چه تجاربی آموختید و چقدر از دینتان را کامل کردید و وظائفتان را به جا آوردید همه را از شما خواهند پرسید. شما سعی می کنید که رفتارتان مطابق با موازین دینی باشد و از قوانین الهی تخطی نکنید. تشکر از همراهیتون.
melika : سلام خانوم هراتی من ساعتای ده صبح خواب دیدم دختر همسایمون از شهری که خونه مامانم هست و اونجا ساکنه آمده شهری که من ساکنم مهمونی ،من ازش خیلی خوب پذیرایی کردم و براش یه سینه مرغ پخته شده تو بشقابش گذاشتم و قرمه سبزی هم آوردم و داشتم باهاش سر سفره صحبت میکردم یهو دیدم در میزنن درو باز کردم دیدم سه تا خواهر دیگه اش با یکی دیگه از زنا همسایمون هم آمدن مهمونی و از راه آمدن سر سفره و بچه هاشونم بودن و دیدم تو قرمه سبزی ها آب ریختن و خواخر کوچیکه ازشون خوردو گفت مزه نمیده منم چشیدم دیدم مزه اش مثل قبله بهشون گفتم وایسین به شوهرم میگم از رستوران غذا بیاره و رفتم دیدم تو یخچال یخمک زرد و مشکی خستو به بچه هاشون نفری یه یخمک و لواشک دادمو کلی ازشون پذیرایی کردم و به آبجیم که داشت بهم تو کارا کمک میکرد گفتم زنگ بزنه به شوهرمو بگه هفت پرس غذا بیاره و شوهرم هم در جواب خواهرم پشت گوشی گفته بود خیال خانومم راحت اینقد کوبیده آوردم که تا پنج ماه خودمون هم غذا میمونه و من کلی ذوق کردم .راستی من شوهرم خودش آشپزخونه داره .ممنون
فریبا هراتی
: سلام. دختر همسایه شما می خواهد شرایطی مشابه شما داشته باشد و از لحاظ اجتماعی با شما برابری کند. رابطه شما با او دوستانه است و از او حمایت می کنید. خانواده ی او و خودش به حمایت و کمک شما نیاز دارند و شما شرایط مالی بسیار خوبی خواهید داشت و از لحاظ اقتصادی پیشرفت زیادی می کنید و هر قدر خیر تر و مهربانتر باشید، خداوند ثروتتان را زیادتر خواهد کرد. تشکر از همراهیتون.
نگار : سلام
مادرم خواب دیده که با من و برادر و همسرم در یک پاساژ خیلی بزرگ داریم میگردیم و خیلی خوشحالیم و پاساژ اونقدر بزرگه که یه قسمتش مسابقات المپیک برگزار میشه و برادرم رفته مسابقه رو تماشا کرده و اومده میگه : من تا حالا ندیده بودم و خیلی خوشحاله. بعد همسر من رفته و ۴ سیخ کباب خریده اورده که غذا بخوریم (کبابها از گوشت سفید بوده) و سیخهای کباب کوچک و مرتب و خوشگل بودن و ما میخواستیم بخوریمشون. بعد از پاساژ در اومدیم و همسرم عقب عقب رو به ما جلومون راه میرفته و موهاش خرمایی بوده و خیلی شاد میگفته: خب حالا کجا بریم ؟ و ما رو سوار ماشینش کرده و رفتیم خونه مادربزرگمو داییم به برادرم گفته که بیا تعریف کن مسابقات رو بعد اونجا مامان رفته دستشویی و دیده که دستشویی نواربهداشتی کثیف که تو کاغذ پیچیده شده هست و با خودش گفته که حتما خاله هام اینارو ریختن اینجا و منتظرن خدمتکار جمع کنه و دلش برای خدمتکار سوخته و میخواسته رفع حاجت کنه که از خواب بیدار شده.
(در واقعیت ما منتظریم که کار همسرم درست شه)
فریبا هراتی
: سلام. شما و خانواده تان ایده های زیادی در فکرتان هست و به انتخاب های پیش رویتان نگاه می کنید. برادر شما روحیه ای رقابتی دارد و می خواهد به دنبال چیزی که می خواهد برود. برای موفقیت در کارتان شما باید به این نکته توجه کنید که علیرغم همه ی اختلاف ها و تفاوت هایی که آدمها با هم دارند می توانند با هم بصورت یک تیم کار کنند و در زندگی با کار گروهی به موفقیت برسند. همسر شما احساساتی فکر می کند و می خواهد در تمام زمینه های زندگی پر انرژی و خوش شانس و موفق باشد. او به درک بالایی از احساس و دانش می رسد. همسر شما احساس می کند که در حال حاضر همه ی کارهای او عقب عقب به پیش میرود و هر کاری می کند با شکست مواجه می شود و نتیجه ی برعکس می دهد. ضمن اینکه خوابتان می گوید که از یک موقعیت یا تصمیمی که در حال حاضر در زندگی تان با آن روبرو هستید، باید دست بکشید. او سعی می کند که خونسرد و نترس به نظر بیاید و می خواهد تصمیم جدیدی برای زندگی تان بگیرد. شما سعی می کنید که افکارتان را روی هم بگذارید و عاقلانه فکر کنید. مادر شما می داند که شرایط زندگی شما به سمت مثبت پیش خواهد رفت و شما برای او درددل می کنید. نگرانی هایتان حل و فصل خواهند شد. تشکر از همراهیتون.
Shamim : سلام وقت بخیر
دیشب خواب دیدم که پدرم اومده جایی دنبالم و قرار بود منو به یه محل دیگه برسونه و من ساعت ده (صبح یا شب رو یادم نیست)امتحان داشتم و فکر کنم امتحان ریاضی بود(مطمئن نیستم) وتو خواب تو ذهنم مسئله ریاضی حل میکردم و با خودم میگفتم ریاضیم خوبه و استرس امتحان نداشتم.
بعد پدرم سر راه میخواست یه خانم دیگه که آشنامون هست رو برسونه خونشون. وقتی اون خانم رو رسوند ،خانمه پیاده شد گفت شوهرم خونه نیست منم میرم یه جای دیگه تا شوهرم بیاد .به ساعت نگاه کردم دیدم از هشت رد شده و گفتم تا ساعت ده وقت زیاد هست ،بابام هم گفت سوار شو من میرسونمت و اون خانم دوباره سوار شد.
بعد پدرم رفت در یه مغازه شیرینی فروشی ،برا من یه کاپ کیک خرید و من داشتم تو یخچال مغازه نگاه میکردم که شکلات واسه روی کاپ کیکم انتخاب کنم که دیدم بابام یه مقدار زیادی کباب شامی ،که شکلش مثل کباب ترکی بود گذاشت رو میز که حساب کنه .بعد روبه اون خانمه گفت این یه مقدارش هستااا،هنوز مونده.بعد دیدم دو یا سه برابر قبل کباب شامی گذاشتن رو میز که بابام سفارش داده بود .من با خودم میگفتم اینارو برا من خریده که وقت نمیکنم غذا درست کنم،گرسنه نرم سر کلاس.بعد به ساعت نگاه کردم دیدم ده و نه دقیقه هست و گفتم دیرم شده ،بعد با خودم گفتم اشکال نداره یکم دیر برسم.
ممنون واسه تعبیر
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. پدرتان می خواهد ظرفیت ذهنی و دانش شما را بسنجد و شما باید خودتان را اثبات کنید که حساب و کتاب زندگی بلدید. به دستاورد بزرگی خواهید رسید. پدر شما به خانم آشنایتان هم کمک می کند که به هدفش برسد و در کاری که انجام می دهد موفق شود. شما وظائفتان را به خوبی انجام می دهید و از لحاظ اقتصادی شرایط شما مثبت تر خواهد شد. او می خواهد از شما حمایت کند تا بتوانید به خوبی وظائفتان را انجام دهید. تشکر از همراهیتون.
Hoshang : سلام.خدا قوت.تو مکانی شبیه به خانه پدری هستم.پدر و مادر مرحومم حضور دارند.(اما چهره اونها را نمی بینم ).ظاهرا مهمانی است و افراد دیگه ایی هم هستند ولی به جز خانم و دخترهایم کسی را نمی بینم.مثل اینکه پدرم کباب پخته و داره تعارف می کنه،بعد سیخ کباب را دست خانمم می بینم که ایشان به بچه ها می داد و خودش هم خورد،
و به من هم یک دونه رسید.بعد فضا عوض می شه تو ایوانی که تابستان ها در دوره جوانی می خوابیدم،دیدم خانمم دو تا تشک بدون روکش که سفید هستن پهن کرده.از اونجا به اتاقی که قبلا اتاق مهمان بود وارد شدم،فکر می کردم زن غریبه ایی زیر لحاف است.دیدم دختر کوچکم زیر لحاف خوابیده و
خودش را پیچیونده.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. روحشان شاد. پدر و مادر شما برای خوشبختی شما و خانم و فرزندانتان دعا می کنند و متقابلا شما و بچه هایتان هم باید از آنها یاد کنید و برایشان دعا کنید. ار اول قسمت و تقدیر شما این بوده که با همسرتان ازدواج کنید و با هم همیشه با صداقت و رک و پوست کنده و بی پرده رفتار کنید. فرزندان شما برای شما مهم هستند ولی آنها مهمانان شما هستند و به شدت از آنها حمایت مالی می کنید تا در امنیت به سر ببرند ولی در نهایت آنکه برای شما می ماند همسرتان است چون بچه ها ازدواج می کنند و همیشه پیش شما نخواهند ماند. تشکر از همراهیتون.