تعبیر خواب کودک
اگر کسی خواب ببیند کودکی را به او دادند تا او را به سرپرستی بگیرد، اگر کودک دختر باشد، وضع مالی او پیشرفت خواهد کرد و اگر پسر باشد، کار و بارش خوب خواهد شد و حمایت خواهد دید.
تعبیر خواب بچه زیبا
ابراهیم کرمانی می گوید: دیدن کودک زیبا، دلیل فرشته است و کودک زشت روی، دلیل مال است. اگر مردی در خواب ببیند کودکی را شیر می داد، دلیل است او را در زندان کنند.

تعبیر خواب کودکی
اگر کسی در خواب دید که به دوران کودکی بازگشته، وضع و حالش بد خواهد شد.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی در خواب ببیند کودک شده بود، دلیل غم و اندوه است زیرا که کودک صلاح از فساد نداند و نیز گویند کارش ضعیف خواهد بود.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
aram : سلام خواب دیدم پسری که دوستش دارم و خواستگارمه صاحب پسریه که حدودا ۳_۲ سالشه. این کودک بر اثر سانحه ای از مچ دست راستش قطع شده بود و دست چپش بعضی انگشتاش قطع بود.موههای سرش هم از جلو و پشت سر کم مو بود مثل پدرش. من به این فکر میکردم که چه راحت پدر این بچه با معلولیتش کنار اومده. ناگهان بچه رو لخت و در حال دویدن دیدم. دنبالش دویدم ولی انقدر سرعتش زیاد بود که بهش نرسیدم. عده ای هم سر راه بچه بودن ولی نتونستن بگیرنش و از در حیاط یکی از اقوام ما بیرون رفت. به پدرش قضیه رو گفتم. پرسید از نظر سلامت پا و بدن وضعیتش چطوره، گفتم خوبه.بعد پدربزرگ بچه رو دیدم.بهش گفتم پسرت خوبه (پدر بچه) ولی بد شانسه(به خاطر معلولیت و وضعیت پسر کوچیکش)...
فریبا هراتی
: سلام. خواستگار شما در امور کاری اش ، به اندازه کافی از پس انتظارات دیگران بر نمی آید و به پای ایشان نمی رسد و با این وجود از گرفتن کمک از دیگران هم خودداری می کند. او دوستان زیادی ندارد و خیلی هم نگران چیزی نیست و مهارت های فیزیکی و ذهنی خیلی قوی ای هم ندارد. شاید زود در کارش پیشرفت کند ولی به همان نسبت هم زود موقعیت های خوب را از دست می دهد . به همین دلیل شما زیاد او را نمی پسندید. تشکر از همراهیتون.
Arash : سلام، وقت شما بخیر، بنده خواب دیدم که داخل یک مجموعه استخر مردانه هستیم و همه مرد بودن و تا حدودی آشنا، و دختربچه دوستم که حدودا ۴ سالش هم هست با من بود، همراه با دوست دخترم(دوستی معمولی)، ولی دوست دخترم مایو مردانه داشت و سینه نداشت و انگار بریده بودن و جاش رو دوخته بودند و کنارم بود ولی یهو میدیدم اشتباهی رفته یه جا دیگه مثل سونا که دیگرانم داخلش بودن بعد میدید من اونجا نیستم و دوباره میومد پیش من و از خنگ بودنش حرص میخوردم،دختربچه دوستم هم در عالم بیداری زیباست ولی در خواب فوق العاده زیباتر شده بود و خیلی به من وابسته بود و بغلم میکرد، بعدش بهم گفت که انگار حال داییش بد شده وخانواده ش واسه همین گذاشتنش پیش من، داییش هم دوست قدیمی من بود که 5،6 سال پیش تو تصادف یه مدت تو کما بود و فوت کرد، مجردم بود، بعد از استخر اومدیم بیرون و به سمت خونه دوستم حرکت کردیم، تو راه من تلفنی متوجه شدم داییش فوت کرده و یهو وارد یه خونه شدم که تشییع جنازه همون بنده خدا بود و انگار خونه اون مرحوم بود(ولی تو واقعیت خونه شون یه شکل دیگه ست) و داشتن داخل خونه و اتاق واسه باره آخر میچرخوندنش و شلوغ بود، بعد از این مراسم من به سمت خونه همون دوستم که پدره دختربچه بود رفتم و ماشین رو داخل حیاطشون پارک کردم و دوستم اومد و یه بطری عرق هم دستش بود که توش یه تیک یخ بود و گفت بیا واست چندتا پیک بریزم، منم سه تا پیک خوردم و خودش کلان نمیخوره و اونجا هم نخورد و فقط واسه من ریخت و خیلی خوش طعم بود، منم گفتم میخایم بریم مسجد و زشته دهنم بو الکل بده و دیگه نخوردم و بعد بیدار شدم.
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید با سر درون مسائل احساسی مردانه بپرید و راجع به این مسائل صحبت کنید. می خواهید که گذشته تان را بشویید و شروعی تازه داشته باشید. دوست معمولی شما، احساس و یا نیازی برای مراقبت شدن ندارد. او ثروت چندانی ندارد یا دوستی ندارد که بتواند از او حمایت کند. او در کارش خیلی قوی عمل نمی کند و حریم خصوصی او هم رعایت نمی شود. او پذیرای نظرات و ایده های دیگران است و می خواهد از شر انرژی های منفی در زندگی اش خلاص شود. شما انتظار ندارید که او اینقدر استرس داشته باشد. روح دوستتان شاد. روح او به دلائلی نگران است و خانواده اش مثل قبل از او یاد نمی کنند و یا اینکه خانواده اش به عملی گناه آلود دست می زنند که عاقبت خوبی برایشان ندارد. شما با دوستتان خیلی زیاد صمیمی نیستید و در کار هم دخالت نمی کنید. ولی با این وجود احتمالا او به شما پیشنهاد انجام کاری را می دهد که سود زیادی برایتان به همراه خواهد داشت و شاید شما به واسطه ی او به ثروت برسید. اما به شما می گوید که هیچ ایده ای ندارد که اینکار عملی خواهد شد یا خیر و اینکه شما باید خونسرد با این موضوع کنار بیایید ولی می توانید با انجام این کاری که او پیشنهاد می دهد به آرامش برسید. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : با عرض سلام و احترام..
خواب دیدم تو یه خونه ناشناس هستم که صاحبخونه ۹ تا بچه قد و نیم قد داره، مادر بچه ها یه گوشه نشسته بود و من اسم تک تک بچه ها رو از خودشون می پرسیدم و با اونها دست میدادم..بیشتر دختر بودند تا پسر.. رنج سنی اونها ۵ ساله تا ۱۳،۱۲ ساله بود ..همه شون بور بودند خوشگل و چشم آبی ، شبیه بچه های خارجیا بودند و همه لباسهای سفید تنشون بود ویه دختر تاج گل هم داشت ...وقتی اسم یکیشون رو پرسیدم ..مادرشون گفت اسم این دخترم لورای هست ..که همون لقب حضرت زهرا در اسلامه...تازه متوجه شدم که این خانواده ارمنی هستند...منتها مادره گفت،ما معتقدیم حضرت زهرا ۸۰ سال داشتند ..من خیلی ناراحت شدم اومدم بگم ما معتقدیم که حضرت زهرا ۱۸ساله بودند که شهید شدند اما از ترس نتونستم بگم ..فقط تو خودم خیلی ناراحت شدم..
بعد دیدم پدر و مادرم من رو از زیر قرآن رد کردند..یکبار مادرم رد کرد وبار دوم پدرم بزور سینی آب و قرآن رو از مادرم گرفت و خودش اون رو بالا سرم گرفت ،بعد پدرم با من رو بوسی کرد..بعد خودم رو تو یه مغازه دیدم که روی یه صندلی خیلی راحت نشسته بودم پیش خودم گفتم این صندلی چقدر راحته...برگشتم بقیه صندلیها رو ببینم که یدفعه صاحب مغازه رو دیدم ..از ترس اینکه فک نکنه من دستم کجه،گفتم من یه صندلی دارم که خیلی وقته ازش استفاده نمیکنم اون رو میدم به شما ..اما اون صندلی به راحتی این صندلی که نشستم روش نیست...خانم هراتی بعد دیدم یه چیز عجیب غریب ولی خوشگل و طلایی رو سقف اون مغازه داره حرکت میکنه ..من از ظاهرش خوشم اومده بود اما ازش می ترسیدم...انگار دوست داشتم اون برای من به باشه ولی ازش می ترسیدم.. کاملا داشتم به حرکاتش نگاه میکردم که از خواب بیدار شدم..
میدونم طولانی شد ..شرمنده ..
ممنون میشم تعبیر بفرمائید..
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما به افکاری فکر می کنید که بتوانید به واسطه ی آن اوضاع جهانی را بهبود ببخشید. می خواهید که انسانی رفتار کنید ولی می دانید که موانع زیادی سر راه شما هست و باید در راه رسیدن به اهدافتان استقامت کنید و سخت بکوشید. می دانید که باید شجاع باشید و مهربانی کنید. می دانید که درک این مسئله برای خیلی از مردم مشکل است و خودتان هم نمی دانید که چطور انسان هایی که زبان هم را نمی فهمند و درکشان به اندازه ای نیست که روح هم را احساس کنند، بتوانند گفتگوهای مثبتی را در جهت سازندگی جهان با هم داشته باشند. اگر بخواهید موفق باشید باید زهرا گونه حرکت کنید و در زندگی به پیش بروید. شاید شما به جایی سفر می کنید که نیات شما را درست درک نمی کنند و شما به هر جهت نیت بدی ندارید و جایگاه خودتان را هم دارید. اما رسیدن به موفقیت در شرایط جدید برای شما عجیب غریب به نظر می رسد چون اختلاف روحی و فرهنگی با عده ای خواهید داشت. تشکر از همراهیتون.
مریم : سلام روز بخیر. من صبحی خواب دیدم که صاحب یه نوزاد دختر شدم ( من مجردم و بزرگترین آرزوم اینه که یه روزی دختر دار بشم) توی خواب من میخواستم برم سرکار ولی یسری مشکل برام پیش اومد... بعد یهو یادم افتاد یک روزه که بهش هیچ غذایی ندادم، و بچه داشت از گرسنگی غش میکرد بعد اومذم بهش غذا بدم گریه میکرد و من با دست زدم تو صورتش، انقدری که صورتش تاول زد و بعد اون خودم نشستم به گریه کردن و از طرفی از خودم متنفر شده بودم که بچمو زدم و از طرفیم نمیدونستم سرکارمو چکار منم... خواب بکل وحشتناکی بود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. صاحب فرزند دختر شدن در خواب به کسب ثروت و سرمایه ای اشاره می کند ولی از بخشی که می خواستید سر کار بروید تا اخر خواب باطل است و ساخته و پرداخته ی ذهن شماست- با توجه به شرایط امروزتان مغز اینطوری تحلیل می کند که بچه داشته باشم کارم چه. تشکر از همراهیتون.
Mohsen : سلام خانم هراتی
البته دم صبح بود خواب دیدم رفتم پیش همسر سابقم خونشون البته انگار منزل قدیمی پدر هستش و دخترمو ببینم یه خورده با دخترم حرف زدم بعد دیدم یه بچه دیگه داره گفتم ببینمش صداش کرد اومد بزرگ بود مثلا همسن دختر خودم میخورد اما هیکلش بزرگتر و انگار از نظر روانی مشکل داشت بعد نشسته بود و آویزونو ناراحت بهش گفتم اسمت چیه هیچی نگفت مادرش که بغلش ایستاده بود با لگد میزد بغلش که بگو اسمتو رفتم سمتش اما همچنان نشسته و آویزون با سختی گفت اسمش(هندس)هست هیچی بعدش هم رفت یه حالت پرده مانند بود دوباره رفت پشت پرده شروع کردم صحبت با همسر سابق که این بچه وقتی با من زندگی میکردی هم بوده چون بزرگه بهم گفت آره اون راه میرفت تو خونه منم پشت سرش ازش سوال میپرسیدم که باباشم حتما مهندسه گفت اسم باباش عباسه گفتم مگه همون مهندسو نمیگی کلاه میزاره سرش تو عکسا گفت همونکه شکمش گندست اره همونهبعد یبار دیگه رفتم سراغ دختره دیدم خوابه و کوچولوتره و قیافشم عوض شده البته رفتار همسر سابق باهام خوب بود و همه چیو صادقانه میگفت و لبخند رو لباش بود همش اون چیزایی که یادم هستو نوشتم مابقیش یادم نیست خانم هراتی
یه راهنمایی میخاستم از کلا عدد 8 تو زندگیم زیاد دیده میشه چه تاریخ تولد هم شمسی هم میلادی هم قمری هم شماره شناسنامم هم رو پیشونیم حتی مناسبتای مهم دیگه زندگیم یا کارای مهمم یه روزی هیوفته که یا ۱۸ یا ۲۸ یا ۸ حتی جمع تارخ تولدم با روز تولدم یه عدد در میاد بیست هشت اردیبهشت تولدمه حتی پلاک ماشینم این موضوعو تازه سه ساله فهمیدم اما امسال جدی شده میتونید کمک کنید اگه امکانش هست سپاسگزارم
ممنون از شما
فریبا هراتی
: سلام. همسر سابق شما کودک درون خودش را به شما نشان می دهد که باعث می شود او غیر عقلانی و سست و آویزان رفتار کند و اینها را انجام می دهد که بگوید تجربه و آنچه که بر من گذشته باعث شده اینطور باشم! یعنی او این سستی و کم عقلی اش را به خاطر تجربه ی تلخی که از زندگی با شما داشته نسبت می دهد و به عبارتی شما را مسئول این رفتار خودش می داند. او دوباره قهر می کند و می خواهد از شما فاصله بگیرد. او زمانی که با شما زندگی می کرده هم بچه بازی در می آورده و از کودک درونش تبعیت می کرده است. او می خواهد به شما بگوید که عبوس بودن شما باعث شده که او اینطوری شود بسکه به او اخم کردید. شما نظرتان این است که گاهی لازم بوده که افکارتان را به او نگویید چون نمی خواسته اید که او از همه چیز آگاه باشد و استرس بگیرد ولی او این سکوت شما را پای بی توجهی شما نسبت به او گذاشته و توقع داشته که هر چه در ذهنتان هست را بی پرده به او بگویید. شما خیلی احساساتی هستید و او هم این را می داند. شما احساس می کنید که همسر سابق شما کلا از مرحله پرت است و خواب است!! و متوجه نیست که چه در فکر شما می گذرد ولی در عین حال می گویید که او افکار شما را سوء برداشت کرده و گرنه این طور فکر نمی کرد و دلتان برایش می سوزد و تقصیر را گردن خودتان می اندازید. احساس می کنید که همسرتان مهربان و صادق است. سوال شما بحث پیچیده ای در نومرولوژی یا علم اعداد دارد. ولی به صورت خلاصه عدد 8 بیانگر قدرت، اختیار، موفقیت، کارما، دستاورد های مادی، احیا و ثروت است. وقتی که عدد هشت در خوابتان ظاهر می شود، به غرایز و شهود خود اعتماد کنید. عدد ۸ نشانه عقل، فضیلت، آموختن به یاری تجربیات بهدستآمده، ثبات قدم، صبر، مسئولیت پذیری است. تشکر از همراهیتون.
بهار : سلام وقت بخیر
خواب دیدم داشتم درس میخوندم و استاد اون درس هم بود.یک دختر بچه آمد و به استادگفت این جمله که در کتاب نوشتین با چیزی که در ویس گفتین همخوانی ندارد.استاد میخواست چک کنه مطلب رو، جزوه من رو نگاه کرد و گفت بس که خط کشیدی و نوشتی پیداش نمیکنم مطلب رو.و نهایتا به دختر گفت مطمعنم جایی از کتاب چیزی که در ویس گفته شده نوشته شده است.یک دختر بچه سفید و بور بود من ازش پرسیدم سال چند دانشگاه هستی؟خندید گفت سال چهارم.گفتم سال ۴؟لبخند زد و گفت اره کتاب ادبیاتم دستته نگاه کن مال کلاس ۴م دبستان هست.و دیدم یک کتاب ادبیات توی دستم هست.ازش پرسیدم پس از کجا مطلب رو بلد بودی؟گفت اخه من سرطان دارم(اسمی که گفت یادم نیست ولی مربوط به گوش و حلق میشد،که خارجیشو گفت)گفتم مطلبی که گفتی رو پس از کجا بلد بودی؟گفت اخه خیلی نزدیک هست به بیماری که دارم برای همین کامل بلد بودم.(اینو هم اضافه کنم من کلا زیاد کتاب میخونم در روز)
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خواب شما به احتمال قوی باطل است. اما اگر تعبیری داشته باشد به این معنی است که حرف و عمل شما با هم همخوانی ندارد و شما به خاطر خودخوری کردن و استرسی که دارید نمی توانید احساس واقعی تان را بیان کنید. تشکر از همراهیتون.
nasim : سلام خانوم هراتی عزیز. من خواب دیدم که تو مسجد محلمون که امامزاده هم هست (الان بازسازیش کردن اما تو خوابم هم قدیمی بود هم جدید) نوه همسایمون که دختر بچه ایی بود کنارم بود و از مادرش جدا شد اومد پیشم گفت پیش تو بخوابم و اینکه هرجا میرفتم میومد تو بغلم میگفت باهات بیام، و موقعه نماز گفتم بزار نماز بخونم؛رکعت اول رو خوندن و من بهشون وصل شم و نمازم جماعت شه گفت باشه و بقیه رو یادم نیست فک کنم بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. شما به ثروت خواهید رسید و پول دستتان می آید. و البته حاجت روا هم خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
Nora : سلام خانم هراتی عزیز.من دوران کودکی و نوجوانی سختی داشتم واصلا دلم نمیخوادیه لحظه به اون دوران برگردم دیشب خواب دیدم به من انتخاب دادن به دوره ۱۰-۱۲سالگیم برگردم و دوباره از اول زندگیمو بسازم درس خوندنمو بیشتر کردم جلوی اشتباهات خانوادمو میگرفتم چون عواقبشو میدونستم تا الانمو دیدم ولی با وضع خیلی بهتر انتخاب رشته بهتر از نظر مالی وضع بهتر.ترجیح میدادم بیدار نشم
فریبا هراتی
: سلام. شما معصومیتی در وجودتان دارید که باعث می شود که به دستاورد بزرگی برسید ولی به این شرط که بچه بازی و ساده لوحی را کنار بگذارید. شما می خواهید دقت بیشتری داشته باشید و از درسهایی که زندگی به شما می دهد استفاده کنید. بنابراین زندگی شما بسیار خوب خواهد شد و از هرجهت پیشرفت خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
Sepidesamimi : سلام و هزاران خداقوت خدمت شما سرکار خانم هراتی
من خواب دیدم که در راه رفتن به امامزاده ایی هستیم و با خانم و کودک پسرش که تقریبا ۴ ساله بود تو یه ماشین نشستیم...از بس پسربچه شلوغ بود من زدمش مخصوصا صورت و باسنش رو و مادرش هم چیزی نمیگفت...راننده مارو تا جایی پیاده کرد و رفت بقیه راه رو که بایدپیاده میرفتیمو من و اون خانم و کودک پسرش بودیم....دیدم کلی سگ اونجا هستن و کودک ترسید ولی من جوری خونسردیمو حفظ کردم که اونا هم اروم بشن و پشت سرم بیان....با اینکه تو دلم ترس از سگ ها رو داشتم ولی ظاهرم کاملا اروم و خونسرد بود ...کمی جلوتر سوار ماشین شدیم که اون کودک با اینکه بچه ۴ ساله بود بعد از مادرش و من سوار ماشین شد....باید بگم پسر بچه ی فوقالعاده شیطونی بود که منم همش دام میخواست بزنمش....
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما کارهای نیمه تمام زیادی دارید و حاجاتی که می خواهید به آن برسید ولی خشم تان را مدتی طولانی در دلتان نگه داشته اید و خسته اید. تحمل کار بیشتر و دعوا را ندارید ولی در دلتان حرص می خورید و خودتان را خونسرد نشان می دهید. تشکر از همراهیتون.
ساناز : سلام وقت بخیر،خواب دیدم شوهر خواهر آمده در دستش دو جعبه شیرینی و یه دسته گل کوچک داشت. یک دفعه دیدم در دستش یک جعبه انگشتر است که به دخترش(خواهر زاده ام) داد ولی درون آن هیچ طلایی نبود بعد دیدم کادویی که به خواهر زادم داده یک بلوز سفید با خطهای نارنجی بود شوهر خواهرم برای من هم از همین بلوزها گرفته بود اما رنگش قهوه ای و سفید بود. من بلوز را گرفتم و تشکر کردم(ولی از رنگش و از جنسش خوشم نیومده بود). من از اینکه برای خواهر دیگرم بلوز نخریده خیلی ناراحت شدم.(در واقعیت شوهر خواهرم با خواهرِ دیگرم قهر است با آنکه خواهرم و همسرش همیشه سعی کرده اند با احترام با او رفتار کنند اما او از آنها کینه به دل دارد).در خواب با خودم می گفتم خجالت از خواهرم نکشید اون که همیشه با گل و شیرینی خانه ی اینها می آید پس چرا برایش یه بلوز نگرفته. بعد یک دفعه خودم را در یک اتومبیل شاسی بلند دیدم که در قسمت عقب نشسته ام کنارم یک پتو بود. پتو را کنار زدم دیدم یک نوزادِ پسر بسیار زیبا و دوست داشتنی است که من به عنوان پرستار این بچه بودم.بلندش کردم و شروع به نوازشش کردم، بچه هم دائم می خندید و دست و پا می زد. اتومبیل حرکت می کرد و من مشغول بازی با این نوزاد سفید دوست داشتنی بودم. با سپاس فراوان
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شوهر خواهرتان عاشق زندگی و خانواده اش است و برای دخترش هم ارزش زیاد قائل است ولی احساس او این است که وقت ازدواج دخترش نیست. او می خواهد که دخترش پاک و با کرامت باشد و اجتماعی و سرزنده رفتار کند و برای شما هم آرزو می کند که پاک و با کرامت باشید و ثروتمند شوید. نسبت به خواهر دیگرتان احساسی ندارد. شما ثروتمند خواهید شد. به شما وظائفی محول می شود که با پرستیژ و مهم هستند و برای افراد مهمی کار خواید کرد. شما وظیفه ای در دست می گیرید که باید سعی کنید با تمام وجود به آن برسید و سعی کنید که آن کار خوب پیشرفت کند. تشکر از همراهیتون.