کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب گم شدن

اگر کسی در خواب دید در جایی است و راه خانه خود را گم کرده، راه دیانت و دین را گم کرده و اگر در شهری غریب راه به جایی نمی برد، سرگردانی در کار و حرفه اوست.

تعبیر خواب گم کردن

اگر همسر و فرزند خود را گم کرده دید، زیان و ضرر به او می رسد. اگر مالی را گم کرده بود، در حرفه اش خسارت خواهد دید.

محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی ببیند گم شد، دلیل که در آن موضع ضایع بماند و قدر او را ندانند. اگر ببیند فرزند یا عیالش گم شد، دلیل زیان خواهد بود. اگر ببیند چیزی از او گم شد، اگر آن چیز به تاویل نیک بود، غم است. اگر بد بود، کارش به نظام شود.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

269 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

ایلیار

ایلیار : سلام و خسته نباشید
خواب دیدم دخترم که چهارده ساله هست رفته مدرسه و من به برادرم سپردم که اونو از مدرسه بیاره. بعد دیدم برادرم تنها برگشت.
پرسیده دخترم کجاست؟ گفت با دوستش رفتن عروسی
گفتم عروسی کی؟ گفت نمیدونم انگار یکی از فامیلهای دوستش
گفتم کجا؟ و برادرم گفت نمیدونم. نگران شدم و به تلفنش زنگ زدم که یادم نیست خاموش بود ویا دسترس نمی داد. توو خوا ب شدید نگران بودم و طبیعتا بعد از بیداری هم نگران شدم.
ممنون میشم تعبیر بفرمایین

پاسخ
لینک۲۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۴۰:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. دختر شما با دوستش راجع به یک سری مسائل ناراحت کننده صحبت می کنند و فکرش را درگیر این مسائل می کند. برادر شما نمی تواند از لحاظ روحی خیلی با دخترتان صمیمی باشد. باید سعی کنید که خودتان بهترین دوست دخترتان باشید و با او جوری صمیمی شوید که هر وقت مشکلی داشت به شما رجوع کند و نه اینکه با دیگران صحبت کند و آنها او را به اشتباه نصیحت کنند و یا تعمدا او را به گمراهی بکشند. 14 سالگی برای یک دختر سن بسیار حساسی است و از لحاظ روحی بسیار نیازمند محبت است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۴۳:۲۷
علی

علی : باسلام بصورت تکراری هر چند وقت خواب می بینم به مسافرت یا کوهنوردی می روم ولی راه هرچه پیش می روم از مقصد دور شده و مسیر از حالت آسان به تدریج سخت تر شده بطوریکه نمی توانم پیش روی کنم و تمام امکاناتم یکی یکی از دست می رود و درپایان خواب مقصد و مسیر خود و راه بازگشت را گم می کنم

پاسخ
لینک۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۲:۴۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما می خواهید در مسیر زندگی تان با چالش های بزرگی روبرو شوید و احساستان این است که شرایط مبارزه برای رسیدن به خواسته هایتان پیچیده و سخت می شود و امکان موفقیت خودتان را تقریبا منتفی می دانید. شما احساس استیصال می کنید و اعتماد به نفستان کم می شود و نمی توانید درک کنید که راه رسیدن به خواسته هایتان کدام است. قبل از اینکه دست به کار شوید باید همیشه اول امکانات و شرایط خودتان را بررسی کنید و برای آینده تان و هدفتان برنامه ریزی کنید تا فکرتان از هرج و مرج بیرون بیاید و وقتتان حرام نشود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۱۳:۴۴
کوروش

کوروش : سلام روز بخیر
خواب میدیدم جایی هستم که برای کارگاه قنادی ۳ کارتن بزرگ تخم مرغ خریدم (شغلم تولید شیرینی است ) رفتم از ماشین پول بیارم برگشتم دیدم بعضی از تخم مرغ ها شکسته و یعضی از اونها که رسمی بوده معمولی شده یعنی فروشنده که آشنا هم بود اونها رو عوض کرده بود اعتراض کردم گفت شما که اینها رو تو شیرینی میزنید گفتم نه اینطور نیست و همه رو سالم بده خلاصه گرفتم سوار ماشین شدم که برم کارگاه یکی از دوستانم زنگ زد و گفت کوروش تو حرم (امام رضا ع) مراسم داریم مثل مثلا مراسم قدر یا محرم( دقیق نمیدونم )میایی گفتم آره الان برمیگردم میام سمت شما خیلی رفتم مسیر برام آشنا نبود هرچه میرفتم نمیدیم حرم رو تا اینکه حس کردم جاده خاکی شد پیاده شدم دیدم یه جایی شبیه روستا جلوم هست ترسیده بودم رفتم داخل روستا خانه ها همه گلی و یه روستای خرابه طوری بود از دیوارهای گلی رد شدم یه زن جوان با بچه اش داشت رد میشد پرسیدم خانم اسم اینجا چیه گفت سوهان خیلی تعجب کردم گفتم سوهان که یه نوع شیرینیه اومدم برگردم یه گودال عمیق جلوم بود خودم رو نگه داشتم داخلش نیفتم و از روی اون پریدم و بیدار شدم . سرکار خانم هراتی من کارگاهم خیای بازدهی نداشت و بایکی از دوستانم که شرکت پخش داره مدتی کارکردم حالا به من پیشنهاد کرده یعنی اصرار داره که مدیریت مجموعه اون رو قبول کنم و کارگاهم رو به کس دیگری اجاره بدهم و وارد مقوله پخش بشوم و اصلا به تولید فکر نکنم چند روزه با خودم کلنجار میرم از طرفی دوست دارم مدیریت مجموعه اون رو چون هم خیلی تجربه بزرگیه و هم وارد یه دنیای صادراتی و بین المللی میشم و از طرفی نمیخوام تولیدی رو رها کنم و اون هم اصرار داره که فقط به پخش و صادرات باید تمرکز کنی و مکان و تجهیزات رو بده اجاره میگم آیا این موضوع به این خواب ربط داره لطفا راهنمایی کنید چون من شما رو قبول دارم و مطالبی رو که برای دیگران مینویسید رو همیشه میخونم و خوابهام رو از روی اونها تعبیر میکنم ولی این یکی نیاز به راهنمایی شماداره . عذرخواهم طولانی شد .

پاسخ
لینک۸ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۰۸:۲۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما از این که ضرر های زیادی کرده اید دلتان شکسته است و می خواهید که شرایط عوض شود و ثروتتان به شما برگردد و متضرر نشوید. شما شخصیت اصیلی دارید و حاضر نیستید که سر مردم را کلاه بگذارید و ایمانتان قویست. دوست شما به شما وعده ی بزرگی داده و شما به این فکر می کنید که کارتان را کنار بگذارید و بروید پیش او. اما خیر شما در این راه نیست! چون حرم را ندیده اید. شما هر چه پیشتر رفته اید و هر چه بیشتر به حرف او گوش داده اید فقط به جاده خاکی و بیابان خورده اید و به فقر و روستا. سوهان در خوابتان اسم شیرینی نیست. بلکه اشاره به این دارد که برای کار کردن با دیگران شما باید سعی کنید که گوشه های سفت و سخت شخصیتتان را نرم کنید و خیلی خشن و یا عصبانی نباشید و نرمی و سازش به خرج دهید تا بتوانید با دیگران کار کنید وگرنه دعوایتان بشود کارتان می خورد به خنسی!! از دنیا مانده و از عاقبت رانده می شوید و گودالی جلو پایتان می افتد که سقوط در آن مساوی با ورشکستگی است. مضافا به اینکه شما باید کاری را انجام دهید که بلدید! صادرات و واردات داشتن خوب است اما آسان نیست و شما نمی دانید باید چه کار کنید و قبلش باید دوره ببینید یا اینکه زیر دست کسی دیگر کار کنید. آنوقت اگر به شما بگویند اینکار را بکن آنکار رانکن، تحمل دارید؟؟ دوست عزیز هیچ کاری سه سوته بالا نمی گیرد. سنگ بزرگ علامت نزدن است. یکشبه بخواهید ملیاردر شوید خیالی باطل است. از کار کوچک باید شروع کنید و چند سال بگذرد که مشهور شوید. مضافا به اینکه اوضاع اقتصادی الان هم برای همه بد است. اگر می خواهید با دوستتان کار کنید و موفق باشید باید بسیار بسیار ملایم و افتاده و آرام و مطیع و حرف گوش کن باشید وگرنه این راه که می روید به امام رضا ختم نمی شود. تهش گودال است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۵۱:۰۱
زهرا

زهرا : ... صحنۀ بعد باز میانِ آلاچیقها بودم وخواستم از عابرین کمک بگیرم؛ خانمِ شاعرِمعاصر و هوادارانش را دیدم اما به دلم نیفتاد از او بپرسم، جلورفتم و پریشان از آقایی پرسیدم "اینجا چند آلاچیق هست"؟ نگاهی به دوردست کرد و گفت: "اینجا ۲۵هزار و... (شاید هم ۵۲هزار و... ؟) آلاچیق هست"! من واقعاً غمگین ونااُمید شدم که بااین وسعت وشلوغی، چطور ممکنست نتیجه بگیرم و همراهان را پیدا کنم ــــــــــــــ شرمنده که بدلیل طولانی بودن خواب، موفق نشدم متن را در حد ۱۰ سطر خلاصه کنم، لذا بخش پایانی خواب را مجددا در کامنت جداگانه خدمت شما فرستادم. با عذرخواهی و تشکر برای صبوری شما

پاسخ
لینک۸ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۱۶:۵۹
زهرا

زهرا : سلام. ۵شنبه پس از طلوع درخواب، باجمعی در خانۀ ویلایی بودم. کنارِ روشویی شاید برای وضو ۲انگشتر عقیق وفیروزه‌ام را روی ظرفِ‌صابون گذاشته و دستهارا می‌شستم که حس‌کردم خانواده یا همراهانم ازخانه بیرون رفته‌اند. سریع از خانه خارج‌شدم تا عقب‌نمانم و غمگین بودم که انگشترها را درحضورِ غریبه‌ها درمنزل جاگذاشته‌ام. بیرون، محوطه‌ای بود با آلاچیقهای چوبی متعدد که سقف و دیوارِ هریک پوشیده با گیاهان بود. در فضای کمِ هر آلاچیق تعداد زیاد اعضاء یک خانوار فشرده ایستاده‌بودند و بین آلاچیقها، مردم در رفت‌و‌آمد. در شلوغی همراهانم را ندیدم، طی جستجو به یک‌دو خانۀ ۲طبقه نبشِ محوطه واردشدم. خودم‌را درطبقۀ ۲ می‌دیدم اما راه‌پله‌ای نبود، حیران بودم که چطور پایین بیایم وخارج شوم؟ صحنۀ بعد باز میانِ آلاچیقها بودم وخواستم از عابرین کمک بگیرم؛ خانمِ شاعرِمعاصر و هوادارانش را دیدم اما راغب نبودم از او بپرسم. برگشتم و پریشان از آقایی پرسیدم "اینجا چند آلاچیق هست"؟ نگاهی به دوردست کرد و گفت: "اینجا ۲۵هزار و... (شاید هم ۵۲هزار و... ؟) آلاچیق هست"! من واقعاً غمگین ونااُمید شدم که بااین وسعت وشلوغی، چطورممکنست نتیجه بگیرم و همراهان را پیدا کنم. تشکر برای صبوری شما

پاسخ
لینک۸ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۰۳:۱۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. ایمان شما قویست و قدرت روحی بالایی دارید. شما بر اعصاب و روان خودتان مسلط هستید و یک راهنمای خوب برای دیگران محسوب می شوید و شخصیتی خویشتندار دارید. با این وجود شما سعی می کنید که گذشته های بد خودتان را بشویید برود و شروعی تازه داشته باشید و جلوی کسی از فضائلی که دارید صحبت نمی کنید و منیت به خرج نمی دهید. شما سعی می کنید که همسو با خانواده تان در زندگی تان پیش بروید و مجبور هستید که به این منظور گاهی سکوت کنید و چیزی نگویید در حالی که می دانید که باید حرفی بزنید... مردم برای رسیدن به امنیت به دروغ پناه می آورند و خودشان را مثبت اندیش جلوه می دهند. شما از لحاظ روحی همپای خانواده تان نیستید و درکتان بالاست. شما مجبورید برای رسیدن به هارمونی و معنویت بالا در زندگی تان منطقی فکر کنید و سیاست و دروغ های مردم را بشناسید. استدعا می کنم دوست عزیز. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۲۰:۱۹
maryam

maryam : سلام خواب دیدم با همسرم به خانه دوستش تا با او ب رستوران برویم رفتیم و خانمش از پله ها اومد پایین و. سگی کنارش بود که ب من نگاه میکرد خانومش بعد از احوالپرسی رفت داخل خانه و از خانه صدای بلند شوهرش بلند. شد و دعوایی بینشان اتفاق افتاد. و منو. همسرم از حیاتشان رفتیم و سوار. ماشینمون شدیم و من برای کاری پیاده شدم و در پارکینگی پر از ادم و ماشین گم شدم و هرکاری کردم و از هرراهیی رفتم نتونستم همسرم رو پیدا کنم و گوشیم توی ماشین همسرم بود و اون نمیتونست منو پیدا کنه توی اون پارکینگ پر. از ادم همه مرد بودن و یک زن هم نبود و همه ادم حسابی و سرمایه دار که ماشین های لوکسشون رو توی اون پارکینگ گذاشته بودن و در حال غذا خوردن بودن مث رستوران بود خیلی از اساتید من هم در میان اون ها بودن از رستوران داخل پارکینگ اومدم بیرون ولی هرکاری کردم هر مسیری رفتم نتونستم همسرم و ماشینش رو پیدا کنم بعدم بیدار شدم

پاسخ
لینک۱۲ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۱۹:۳۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما و همسرتان می خواهید از دوست او حمایت روحی کنید. او احساس می کند که زیر بار فشار و تصمیماتی که باید در زندگی اش بگیرد دارد له می شود و نیاز به حمایت روحی کسی خارج از خانواده ی خودش دارد. خانم او از زندگی شان راضی نیست هر چند که سعی کرده که وفادار به زندگی اش باشد. شما سعی می کنید که در مسائل خانوادگی آنان دخالت مستقیم نکنید و اختیار و کنترل زندگی خودتان را داشته باشید. شما هم به خاطر موضوعی با همسرتان حرفتان خواهد شد و احساس می کنید که نمی توانید او را درک کنید. در واقع او سعی می کند که شما را درک کند ولی شما هستید که از همسرتان ناراحت می شوید. خود شما هم نیاز به حمایت روحی دارید و فکر می کنید که لیاقتتان بیشتر از اینهایی است که کنار همسرتان دارید. برای دفع شر صدقه بدهید و سعی کنید مشکلاتتان را با آرامش با هم حل و فصل کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۲ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۹:۱۱
نگار

نگار : سلام خانم هراتی عزیز. دیشب خواب دیدم در حال مسافرت در یک قطار هستم ولی شبیه قطار البته نبود. وقتی وارد جایی مثل کوپه شدم احساس کردم من جایی ندارم ولی بالاخره نشستم و با دیگران که با من سرد بودند با گرمی صحبت کردم. بعد که رسیدم یادم اقتاد پسرم هم همراهم بود در شلوغی طول کشید او را پیدا کنم. بعد رفتیم و در جایی مثل ایستگاه راه آهن یا فرودگاه پسرم را دیدم که این بار سن چهار پنج سالگی اش بود و داشت بازی می کرد و کم کم از من دور شد تا اینکه پیدایش نکردم. بعد فهمیدم اونجا برزیل است (من برای یک کنفرانس قبلا برزیل رفته ام و البته پسرم آن موقع در سنی بود که بزرگ تر از سن آن در این خواب بود ولی من اون موقع تنها رفته بودم و او را با خودم نبرده بودم). بعد که وسایلم را از قطار و یا هواپیما گرفتم فهمیدم وسایلم همه هست و چیزی گم نشده ولی بچه دزد ها پسرم را گروگان گرفته اند (در حین بازی) برای پول. این را کسی به من گفت که رابط شان بود. بعد ظاهرا بالاخره پسرم را به من برگرداندند ولی دادن پول یادم نمیاید انگار همینجوری برگرداندند. آخر شب که از محل کنفرانس برگشتم پسرم خسته بود ولی بعد دیدم روز است و میخواهم از بازار اونجا خرید کنم و از کسانی دارم مشورت می گیرم و به پسرم میگویم چی دوست داری چیزی نمی گوید و حواسش پیش محیط و نیز خسته به نظر می رسد. با هم در جایی وسیع رفتیم مثل یک دشت بزرگ و بی آب و علف (این جزو گردش مان بود) بعد دیدم انگار من از جایی بلند تر نسبت به او قرار دارم (سمت چپ من در یک پهنه به موازات من میرفت) و او را بصورت نقطه ای می دیدم که در این دشت لایتنهاهی به یک سمت می رویم که من ناگهان دیدم زیر پایمان بی هیچ علامتی یک شکاف بسیار عمیق است سریع سمت پایین آن (سمت راست) پهنه را نگاه کردم ببینم پسرم این شکاف را می بیند یا نه که فریاد هم کشیدم و دیدم که او دید و برگشت. ولی من باز هم بالا تر از او (مثل اینکه در یک پهباد باشم البته دیدم به پایین اینطور بود نه اینکه در خواب فکر کنم در پهبادم) بودم و می خواستم او را پیدا کنم اول نقطه ای بود که اینطرف و آن طرف می رفت بعد من هرقدر نزدیک تر میشدم او را گم تر کردم و بعد نزدیک سطح زمین رسیدم ولی باز او را پیدا نکردم و با وحشت از خواب پریدم حوالی نماز صبح بود. خانم هراتی عزیز پسرم سربازی رفته و یک هفته بعد مرخص میشود و الان در مرخصی پایان دوره است. از تعبیر تان ممنون خواهم بود.

پاسخ
لینک۱۶ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۰۱:۴۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. زندگی شما در حال تحول است و شما باید برای ارزیابی مجدد اهداف و موقعیت ها و مسیر جدید زندگی تان وقت بگذارید. شما ایده های بالایی برای زندگی تان دارید و جاه طلبانه امیدوار هستید که به آنها برسید ولی مسیر زندگی پسر شما و شما متفاوت است و او از نظر شما بی تجربه و آسیب پذیر است و شما احساس می کنید که نیاز به حمایت شما دارد. شما اما نمی توانید همیشه او را درک کنید. شما نمی خواهید که پسرتان قربانی شرایط شود و به خاطر این شرایط بد موجود، او تصمیم نابخردانه و اشتباهی بگیرد. فکر می کنید که اگر پولدار بودید شرایط زندگی تان فرق می کرد. شما می خواهید بهترین رندگی را برای پسرتان فراهم کنید. شما احساس می کنید که از پسرتان خیلی عاقلتر و خردمند تر هستید و در این دنیای بزرگ که کسی را به کسی نیست، تنها کسی هستید که می توانید از او حمایت کنید و نگران آینده ی او هستید. از جهتی او خودش را مردی می داند که از اینکه شما او را بچه و ناکافی و ناعاقل فرض کنید خسته شده و این دلشوره های شما باعث می شود که کم کم از لحاظ روحی از او فاصله بگیرید و او نمی تواند شما را درک کند. شما باید به او فضای رشد بدهید و اینقدر او را تحت نظر نگیرید وگرنه از شما فرار می کند. برای سلامتی او هم بگویید یک مرغ قربانی کنند و گوشتش را به فقرا ببخشید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۶ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۲۲:۵۱
Rza

Rza : با سلام
دوست دخترم خواب دیده.... من واو ..با مامان و خالهم رفته بودیم بیرون همینجوری پیاده دور میزدیم بعدش گفتن بریم یه کافه ای جایی بشینیم .من گفتم ما میریم نماز میخونیم بعدش میایم همون نزدیکیا یه مسجد بودمن میگفتم بیا سمت مردونه خانمم گفت اجازه ندارم که
ولی درو باز کردم دیدم همه قاطی نشستن
رفتیم تو داشتیم نماز میخوندیم
یه خانومه پیری اونجا بودش که کنار خانمم فوت شد بعد یهو انگار مراسم گرفتن براش
در حین کمک کردن منو گم کردم
ممنون میشم جواب بدید

پاسخ
لینک۱۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۱۴:۳۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما همگی می خواهید که با آرامش و کم کم روی هم شناخت کافی پیدا کنید و روابط دوستانه تان را قویتر کنید. شما ترجیح می دهید که کارتان را به خدای بزرگ واگذار کنید و نتیجه اش را به او بسپارید. اینکه همه قاطی نشسته اند به این موضوع اشاره می کند که همه برای رسیدن به خواسته های خودشان بدون فکر و تعمق راجع به اینکه چه کاری اصولی هست یا نیست، فقط دست به دامن خداوند می شوند که حاجتشان را بگیرند و فوت شدن خانم پیر به نابسامانی دنیا اشاره می کند. کارها به گونه ای که شما آرزویش را دارید پیش نخواهد رفت و ممکن است شما درک متقابلی از هم پیدا نکنید. این خواب هشداری به شماست که قبل از اینکه عاشق هم شوید، اول سعی کنید که همدیگر را خوب بشناسید و اگر در همه چیز به توافق رسیدید، عاشق هم باشید تا خدای نکرده روحتان ضربه نخورد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۵:۲۳
Zahra

Zahra : سلام خسته نباشید، خواب دیدم با خواهرم بیرون رفتیم ، خواهرم یه چیز سفید رنگ دستش بود که نیمه قیمتی بود از دستش افتاد و گم شد ، هر دومون دنبالش گشتیم من خیلی نگران بودم ، نگرانی خواهرم کمتر بود ، بعد دیدم چن تا خانم چادری اومدن با خواهرم احوال پرسی کردن و من حس کردم دارن فضولی میکنن ، به خواهرم گفتم به جای حرف زدن با اینا دنبال گم شده بگرد که یه دفعه گوشه اون چیز رو رو زمین تو گل دیدیم سریع برداشتم دیدم یه بچه در سایز عروسک انگشتی بود(یعنی اندازه یه انگشت میشد بچه) که نیمه جون بود ، گل رفته بود تو دهان و دماغش من ترسیده بودم فکر میکردم مرده که خواهرم گل رو از تو دماغش درآورد و بچه نفس کشید ، بچه متعلق به خواهرم بود

پاسخ
لینک۲۰ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۲۲:۴۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. خواهرتان هدفی دارد که امیدوار است که آن را عملی کند ولی به خاطر دخالت های دیگران از هدفش منحرف شده و کارهای دیگری انجام می دهد ولی شما او را راهنمایی می کنید که دوباره هدفش را بچسبد و نگرانی ها و ناراحتی ها را از فکرتان پاک می کنید. ایراد کارتان را رفع می کنید و دوباره خواهرتان قادر خواهد بود که کار و پروژه ای که به او واگذار شده است را به خوبی انجام داده و به پایان برساند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۰ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۳۴:۱۵
زهرااااا

زهرااااا : با سلام .....♡
من در واقعیت گوشی موبایلی داشتم که ارزش معنوی زیادی برایم داشت ...از این موبایلهای ساده ی قدیمی و صفحه رنگی که چند سال پیش آن را گم کردم ....!
در این چند سال که موبایلم رو گم کرده ام بارها و بارها خواب دیده ام که موبایلم پیدا شده و با دیدنش و داشتنش خوشحال شده ام ...مثلا دیشب خواب دیدم همان موبایلم دست خواهر زاده ام که دختری ۸ ساله است میباشد ...انگار که موبایل من رو از کسی خریده بود و من مطمئن بودم همان موبایل خودم میباشد .خیلی خوشحال شدم و بهش پول دادم و اونو از خواهر زادم خریدم..و سیم کارتش رو در اوردم بهش دادم و از داشتنش خوشحال بودم ...فقط اینکه حس میکردم کیفیت تصویرش بهتر شده و‌همین طور بر خلاف واقعیت که صفحش تخته ...صفحش محدب شده بود ....کنجکاو بودم ببینم تعبیرش چیه ؟؟؟ آیا میشه گفت خبری بهم میرسه یا موبایلم پیدا میشه ؟؟؟
با سپاس فراوان از زحمات شماااا ♡ ♡♡

پاسخ
لینک۲۲ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۰:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. ارتباطات شما با کسانی که فکر می کردید قطع شده، برقرار خواهد شد و کلا ارتباطاتتان با دیگران قویتر خواهد شد. نگرانی های شما از بین می رود. دید بهتری نسبت به مسائل خواهید داشت و درکتان بالاتر می رود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۲ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۴۴:۰۱
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.