تعبیر خواب بیمارستان
لوک اویتنهاو میگوید: اگر خواب بیمارستان دیدید، دوستانتان نیازمند کمک شما خواهند شد. اگر خود را در درون بیمارستان ببینید، خبرهای غمگین خواهید شنید. اگر خواب ببینید در بیمارستان بستری هستید، نشانه آن است که باید با دقت و هوشیاری از بیماری مسری فرار کنید. اما اگر خواب ببینید برای عیادت شخصی به بیمارستان می روید، نشانه آن است که از حال یکی از نزدیکان خبرهای بدی خواهید شنید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
ابراهیم : با سلام و احترام. دیروز سحر 99.03.30 یکی از بستگان در رویا دیده است که در حیاط بیمارستان است و مادر من (که البته میدانید مبتلا به آلزایمر هستند) ظاهرا در بیمارستان بستری است و سپس مرحوم پدر مرا میبیند (13 سال پیش فوت شده اند) که با لباس های شیک و مرتب به عیادت مادرم آمده بوده و داشته برمیگشته. سپس او به داخل بیمارستان می آید که مادر مرا ببیند و دم درب اتاق من (یعنی ابراهیم که خب با مادر زندگی میکنم) و خواهرم(که پزشک است و من هر کار درمانی را با او مشورت میکنم) را میبیند که دم درب اتاق ایستاده ایم و شروع به گفتگو با ما میکند. (خواب اینجا تمام میشود و او مادرم را در خواب ندیده فقط میدانسته که در بیمارستان بستری است)
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. روح پدرتان شاد. شما همگی نگران مادرتان هستید و برای سلامت و آرامش او دعا می کنید. روح پدر شما زنده است و از شرایط مادرتان با خبر است و نگران اوست. دعای خیر پدرتان پشت سر مادرتان است. تشکر از همراهیتون.
ابراهیم1 : با سلام و احترام. امروز شنبه 99.04.21 حدود 7 صبح در خواب دیدم در بیمارستان هستم و پشت ورودی یک سالن ایستاده بودم. مثلا جایی که مامور می ایستد و برای جلوتر رفتن باید از آنجا رد شد. و با فاصله ده متری میدیدم که مادرم روی تخت بیمارستان است و یکی دو نفر پرسنل با لباس کامل پزشکی بالای سر او بودند و من فقط پاهای مادرم را میدیدم که روی تخت بود و مادرم مرده بود. ولی من ناراحت نبودم و تقریبا آرام یا نهایتا کمی نگران نگاه میکردم. بعد همان مامور بیمارستان که سر راه ایستاده بود روی یک پلاستیک که داخل آن شاید نان یا چیز دیگری بود (دقیق نفهمیدم) یک تکه برگه رسید دستگاه های کارتخوان (Pos) را به آن پلاستیک منگنه زد و این پلاستیک در دستان من بود و مامور مذکور با یک لبخند خاصی به من نگاه میکرد که من خوشم نیومد. نمیگم لبخندش موزیانه بود ولی من خوشم نیومد مثلا انتظار داشتم مهربان تر باشد یا در آن شرایط که من در بیمارستان هستم لااقل لبخند نزند مثلا میتوانست عادی این کار را بکند.
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما می دانید که می توانید به حضور مادرتان در بیمارستان اعتماد کنید که به دستاوردهای بالا و موفقیت خواهد رسید و لزومی برای نگران بودن و دلشوره ندارید. اما مادرتان از اینکه در این شرایط قرار گرفته نگران است و دلشوره دارد. او تحولی را تجربه خواهد کرد که شرایط سابق را نخواهد داشت. شما پزشکان مادرتان را قبول و تایید می کنید و می دانید که پولی که به ایشان سخاوتمندانه پرداخت کرده اید، موفقیتی تضمین شده برای شما به همراه خواهد آورد و مادرتان و شما زمانهای بهتری را پیش رو خواهید داشت. لبخند موذیانه به این اشاره می کند که شما خودتان هم می دانید که هیچ جای نگرانی نیست و خوب آقای دکتر هم به پول خوبی رسیده که نانش در روغن است. شما توقع ندارید که در این شرایط دکتر به پول و ثروت فکر کندو ذوق کند. تشکر از همراهیتون.
hamid : با سلام.دخترم خواب دیده دست در دست همسرش در راهروهای یک بیمارستان یا درمانگاه قدم می زده و لباسهای شیک تن هردو بوده و ظاهرا برای دوره زمانی که روی دور تند زمان طی میشده و اتاقی آنجا بوده که ازیر درش مقداری چیز شبیه پوسته ریخته بوده در آنجا یه آقای شیک پوشی بوده که برای دختر نوجوانش می آمده دخترم میگوید بعد از مدتی انگار باید داخل آن اتاق میشده ولی قبول نکرده ودست همسرش را رها کرده و بیرون آمده . در ضمن همان طور که گفتم همسرش پالتو مشکی شیک کفشهای بسیار عالی داشته خودش هم لباسهایش خوب بوده ممنون از شما. در ضمن در اتاق بسته بوده وبخشهای مختلف را قدم میزدن.
فریبا هراتی
: سلام. دختر شما نگران است و قادر نیست که با استرس روزمره ی زندگی اش کنار بیاید. هم او و هم همسرش می خواهند تصویر تازه و روش متفاوتی در زندگی شان از خودشان بروز دهند و از اینکه عمرشان دارد خیلی زود می گذرد و پیر می شوند ناراحت هستند و می خواهند که مشکلاتشان را حل کنند. حرمت ها بین آنها شکسته و دختر شما حاضر نیست که گول ظاهر کسی را بخورد و ساده لوحی به خرج دهد. همسر او می خواهد که از خودش حمایت کند و "شاید به فکر جداییست". او می خواهد که خودش و همسرش درست فکر کنند و مشکلاتشان را حل کنند. تشکر از همراهیتون.
Vahideh : سلام خانم هراتی عزیز
از خواب پریدم و برای شما پیام گذاشتم و دوباره ساعت۴:٣٠خوابم برد که مجدد خواب دیدم و با ترس از خواب پریدم ساعت ۵! خواب دو قسمتی بود که بینش بیدار نشدم. در دو قسمت مختلف مینویسم. لطفا هرچقدر لازم بود حق خواب کسر بفرمایید:
/١/میدیدم رفتهام دبستانم، که دوستم ویدا هم اونجا بود بعد تبدیل شد به یک قسمت از بیمارستانی که دوستم اونجا کار میکنه. (ویدا تو بخش آزمایشگاه بیمارستانه) همینطور که راه رفتیم مانتو و مقنعه مشکیش تبدیل شد به روپوش سفید کارش. بعد رفت داخل اتاقی که دیوار شیشهای داشت. چندتا دکتر و پرستار اونجا بودن دور یونیت دندونپزشکی که بیماری روش بود! دکتره داشت از بالای کمد وسایل و دیش پزشکی میآورد که از دستش افتاد و دوستم رفت بقیه رو کنار زد و به اون دکتر کمک کرد و وسایل رو برداشت. برای من جالب بود که دکتره خودش کارهاش رو انجام میده! حتی تو جمع بقیه. اونجا چندتا از دکترها و پرستارها لباس سبز جراحی تنشون بود! بعد از اون قسمت دوستم اومد تو سالن و دوباره دبستان شد. داشتیم میرفتیم سمت حیاط که نمیدونم چرا دستام رو بالا سرم کشیدم که خستگیم در بره انگار. تو حیاط پسرهای دانشآموز بودن که روپوش سرمهای مدرسه تنشون بود، ولی به سن و سال ما بودن!!! و میفهمیدم پسرهایی هستن که من رو میبینن و میخوان بیان سمتم جهت شکلگیری رابطه
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که هنوز درسهای زیادی هست که باید از دنیا بیاموزید. هر چند که الان بزرگ شده اید. نیاز به درد دل کردن با یک دوست خوب دارد که از گذشته شما را بشناسد و همه ی احساستان را درک کند. کسی که خودش روشنفکر و مثبت اندیش باشد و هیچ مشکلی هم در زندگی اش نداشته باشد تا خالصانه و با خیال راحت بتواند به شما کمک کند و حرفهایتان را درک کند. شما نیاز دارید که با کسی که درک بالایی دارد و رازدار است، صحبت کنید. البته می دانید که هیچ کسی صد در صد بی گناه و مجرب نیست ولی دوست دارید با کسی صحبت کنید که اشتباه خودش را بپذیرد و روی آن پافشاری نکند. کسی که آگاهانه بتواند به شما کمک کند که خودتان را از نظر احساسی برای او کاملا و به صورتی شفاف، باز کنید و او بتواند روح شما را التیام ببخشد. شما نیاز دارید که بعضی از چیزها و اخلاقیات را از زندگی تان حذف کنید و می خواهید یک فرد آگاه و مقتدر باشد که شما را راهنمایی کند تا به شیوه یخاصی عمل کنید و بتواند در مورد صداقت و افتخار افراد و نحوه ی آگاهانه و صحیح تعامل با مردم، به شما بیاموزد. شما می دانید که خیلی از اشخاصی که در زندگی تان می خواهند با شما در ارتباط باشند، همه از یک قانون اجتماعی و فرهنگی تبعیت می کنند همه شان مثل هم هستند و همه شان مردهایی هستند با افکاری کودکانه و نامجرب که می خواهند نشان دهند که خردمند و آگاه و از خود گذشته هستند. تشکر از همراهیتون.
roksana68 : سلام.خانم هراتی شارژکردم یه خواب.ممنون.دوشنبه برای نمازصبح بیدار شدم دعای آمرزش گناه خوندم به امیدپاک شدنم.خواب دیدم بادوستام میریم بیمارستان عیادت مرد همسایه(توواقعیت نمیشناسمش)دوستم پوتینشوگم کرده یایه جفتش رو،یاداده به کسی. اون یکی دوستم اومد تعریف کردکه پوشیده بیادولی بلندتابالای زانووسفیدبوده ونپوشیده فهمیدیم پوتین دست اون بوده (اماکاملادیدم دوستموباپوتین سفید توپاش که داشت ازراهرو میومد)ولی نپوشیده بود.نمیتونستیم اتاق روپیداکنیم توراهروهامیگشتیم. دوستام رفتن عیادت منودوستم هم اتاق روپیداکردیم یادوستام ادرس دادن ورودی بخش میله ای بود،وجمع میشدتو زیرپله توش چنتامرد بودن انگار قهوه خونه بود بازکردن رد بشیم ترسیدم گفتم نریم الان بریم داخل درو ببندن زلزله ای چیزی بشه ادم سالم درنمیادمرده عصبانی شدیه کاسه مِسی زدزمین.برگشتیم یه دختربچه نازدیدم به دوستم نشون دادم اون بی توجه بودبه دختره(توواقعیت نمیتونه بارداربشه دوستم).بعدش حیاطش نشستیم بادوستام میخندیدم چندخانم اومدن گفتن پاشیدما بشینیم زورمیگفتن منم نزاشتم پاشیم باچیزی ازبالا زدن توسرم خیلی دردکردمنم خواستم انتقام بگیرم فهمیدم قفل بوده باهمون قفل زدم تو سرطرف دوبار،انگاربعدش به چشمم چنتاازهم کلاسی هام بودن دلم نمیومد اروم میزدم.بعد ماه رمضون وقت افطارخونه قدیمی مادرم با خواهرام بودیم برای بچم قطارخریدم ولی ازاونادوتا خونه مادرمم بوده برای نوه ها.سفره پهنه ماماغذاپخته،چادربه سرمیرم نمازمغرب بخونم تو اتاق خلوتتر.ماماگفت یعنی میرسیم بریم مسجد تی وی روشن بود مسجدرونشون میداد،ساعتو دیدم ۹هست گفتم اره.اتاق یه پسرکوچولولاغر بازی میکرد بابچه هامون.فک کنم پسرم بود(توواقعیت باردارم) کسی ظرف خواست پسررفت از کمدظرف اورد داد منم تو دلم گفتم نباید ظرف شکستنی اونجابزارن خطرناکه بچه برمیداره.توخواب متوجه صدای اذان نشدم اصلا،ولی وقتی بیدار شدم کاملا صدای اذان تو گوشم بود.اول فک کردم اذان ظهره ولی دیدم ساعت ۱۰ نیمه.تشکر
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید کاری را به درستی انجام دهید و نفستان را تقویت کنید و خردتان را بالاتر ببرید. می خواهید که دعایتان قبول باشد. دوست شما می خواهد قدرت او در حرکتش زیاد باشد و گامهای محکم و استواری در راه رسیدن به اهدافش بردارد. می خواهد با کرامت و پاک و آرام و صلحجو باشد ولی نمی تواند. دوست دیگرتان که این پوتین ها را پوشیده در عوض اینطور رفتار می کند ولی ادعایی ندارید و به زبان نمی آورد و منیت ندارد. شما سعی می کنید که در پس زمینه ی ذهنتان، درست فکر کنید و عجولانه تصمیم نگیرید و قبل از تصمیم گیری در رابطه با هر چیزی یا هر کسی ، اول شناخت کافی و معلومات لازم را کسب کنید، آرام و مهربان باشید. مس به قدرت شفا و بهبود جریان فکری شما اشاره می کند و شما این قدرت را دست کم می گیرید. شما باید ارتباطتان را با کسانی که دانش و آگاهی بیشتری دارند، قویتر کنید و نظرات آنها را بشنوید. باید به مسائل مالی و پولی کمتر توجه کنید. شاید مشکلات مالی شما موجب شود که شما فکرتان ناراحت شود و برای حل این مشکلات، مرتکب گناه شوید. شما شاید مجبور شوید با کسانی که نمی خواهند حقایق را باور کنند و ذهنشان را به روی حقیقت بسته اند بحث کنید. شما به بچه هایتان یاد می دهید که روشمند و هدفدار و درست رفتار کنند کما اینکه مادرتان هم به شما این مسائل را یاد داد. می خواهید که مشکلاتتان را پشت سر بگذارید و نیاز دارید که از شما حمایت شود و شما هم همانطور از فرزندانتان حمایت خواهید کرد. ( خوبی کنید همانطور که به شما خوبی شد). شما سعی می کنید که در زندگی روزمره تان از دیگران بیاموزید و مسئولیت پذیر و بزرگسالانه رفتار کنید. شما می خواهید که فرزندانتان هم عاقل باشند و با ظرفیت و مجرب رفتار کنند. شما نمی خواهید که دل کسی بشکند. دوست عزیز حیف نبود این همه شما زحمت کشیدید و من خط به خط خوابتان را تعبیر کردم ولی برای 2 خط کوتاه نوشتن چنان جمله ها را به هم فشرده کردید و از مطلبی به مطلبی دیگر پریدید که بعید می دانم درک کنید که تعبیر چه می گوید هر چند که من متوجه خیلی نکات شدم. به خاطر خلاصه نویسی بیش از حد هرگز کامنت برای توضیحات بیشتر از شما در این خواب قبول نخواهم کرد. چون نیم ساعت برای خوابتان وقت گذاشتم و واقعا از من کوتاهی در تعبیر صورت نگرفته است. تشکر از همراهیتون
roksana68 : سلام.دوشنبه برای نمازصبح بیدار شدم دعای آمرزش گناه خوندم به امیدپاک شدنم.خواب دیدم بادوستام میریم بیمارستان عیادت مرد همسایه(توواقعیت نمیشناسمش)دوستم پوتینشوگم کرده یایه جفتش رو،یاداده به کسی. اون یکی دوستم اومد تعریف کردکه پوشیده بیادولی بلندوسفیدبوده ونپوشیده فهمیدیم پوتین دست اون بوده (اماکاملادیدم دوستموباپوتین سفید توپاش که داشت ازراهرو میومد)ولی نپوشیده بود.نمیتونستیم اتاق روپیداکنیم توراهروهامیگشتیم. دوستام رفتن عیادت منودوستم هم اتاق روپیداکردیم یادوستام ادرس دادن ورودی بخش میله ای بود،وجمع میشدتو زیرپله توش چنتامرد بودن انگار قهوه خونه بود بازکردن رد بشیم ترسیدم گفتم نریم الان بریم داخل درو ببندن زلزله ای چیزی بشه ادم سالم درنمیادمرده عصبانی شدیه کاسه مِسی زدزمین.برگشتیم یه دختربچه نازدیدم به دوستم نشون دادم اون بی توجه بودبه دختره(توواقعیت نمیتونه بارداربشه دوستم).بعدش حیاطش نشستیم بادوستام میخندیدم چندخانم اومدن گفتن پاشیدما بشینیم زورمیگفتن منم نزاشتم پاشیم باچیزی ازبالا زدن توسرم خیلی دردکردمنم خواستم انتقام بگیرم فهمیدم قفل بوده باهمون قفل زدم تو سرطرف دوبار،انگاربعدش به چشمم چنتاازهم کلاسی هام بودن دلم نمیومد اروم میزدم.بعد ماه رمضون وقت افطارخونه قدیمی مادرم با خواهرام بودیم برای بچم قطارخریدم ولی ازاونادوتا خونه مادرمم بوده برای نوه ها.سفره پهنه ماماغذاپخته،چادربه سرمیرم نمازمغرب بخونم تو اتاق خلوتتر.ماماگفت یعنی میرسیم بریم مسجد تی وی روشن بود مسجدرونشون میداد،ساعتو دیدم ۹هست گفتم اره.اتاق یه پسرکوچولولاغر بازی میکرد بابچه هامون.فک کنم پسرم بود(توواقعیت باردارم) کسی ظرف خواست پسررفت از کمدظرف اورد داد منم تو دلم گفتم نباید ظرف شکستنی اونجابزارن خطرناکه بچه برمیداره.توخواب متوجه صدای اذان نشدم اصلا،ولی وقتی بیدار شدم کاملا صدای اذان تو گوشم بود.اول فک کردم اذان ظهره ولی دیدم ساعت ۱۰ نیمه.تشکر.
فریبا هراتی
:
سلام خواب شما از حد مجاز طولانی تر است. لطفا یک خواب شارژ کنید و بفرمایید تا تعبیر شود. تشکر.
سحرم : سلام خسته نباشین خوابم مخفی باشه .بازم ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. روح امواتتان شاد. سحر عزیزم شما دلتان می خواهد که پدرتان و خانواده تان در آرامش باشد و برای آرامش ارواح آنها تلاش می کنید و نیز می خواهید که خودتان و مادرتان در این تحولات منفی بیماری در جامعه، در امان باشید. شما شخصیتی حمایتگرایانه نسبت به خانواده تان دارید و می ترسید که ابتلا به بیماری برایتان دردسر ساز شود. دعای خیر مادر بزرگتان پشت سر مادرتان است و از او راضیست. شما در این زمانه ی پر تلاطم، در امنیت و آرامش خواهید بود و هیچ خطری متوجه ی شما نیست. سحر عزیزم شما 2 خواب داشتید و خواب شما 3 خوابه بود. یعنی یک خواب کم داشتید. 2 خواب مجددا خریدید و یک خواب آن صرف شد یعنی فقط یک حواب باقی داشتید. ضمنا وقتی که میفرمایید صورت خواب حذف شود، بنده دیگر نمی توانم خطوط خوابتان را ببینم که چند کاراکتر بوده ولی طبق تعهد شرعی و دینی و وجدانی خودم هرگز حتی به اندازه ی یک کلمه از حق هیچ بشری اجحاف که نمی کنم هیچ، خیلی وقتها هم به مردمی که پول تعبیر ندارند، مجانی برایشان خوابشان را تعبیر می کنم. بنده مسلمان و معتقد هستم و خودم را مدیون مردم و سایت نخواهم کرد. قطعا هیچ اشتباهی برای من رخ نمی دهد چون همه ی آمار خرید خوابها، تاریخ خرید خوابها، و همه ی کسر خوابها موجود است. اما متن شما موجود نیست. الان شما فقط یک حق خواب باقی دارید. تشکر از همراهیتون.
سحرم : سلام خسته نباشین خوابم مخفی باشه..ممنون خانم هراتی عزیز
فریبا هراتی
:
سلام لطفا خوابتان را مجددا ارسال کنید چون خواسته اید مخفی باشد از سایت حذفش کردم. همیشه وقتی که خوابهای طولانی می فرستید پکیجج بزرگتری از خواب بخرید که زحمت شما و بنده مضاعف نشود. یکبار ارسال کنید یک بار حذف کنم دوباره ارسال کنید.... شما از حد مجاز طولانی تر است. لطفا یک خواب شارژ کنید و بفرمایید تا تعبیر شود. تشکر.
ta : سلام خواب دیدم پدر مرحومم که ده سال پیش فوت شدن برگشتن و بیماری عصبیش شدید شده و بستری بودن ولی از بیمارستان بیرون اومده بود وقتی دیدمش گفت یکی رو کشتم من نمیتونستم به حرفش اعتماد کنم وازطرفی هم نگران بودم این کارو کرده باشه خیلی آروم دستش گرفتم و به بهانه یه بیماری دیگه که داره بردمش بیمارستان تا بستریش کنن داخل بیمارستان همش نگران بود رفتار افراد داخل بیمارستان عصبیش کنه و واکنش نشون بده و با یه حالت دور از چشم پدرم اشاره میکردم که مراقب حرف زدن و رفتارشون باشن و اونا هم رعایت میکردن. در واقعیت ایشون بیمار عصبی بودن ولی هیچ وقت چنین شرایطی رو که تو خواب دیدم تجربه نکردم
فریبا هراتی
: سلام. روحشان شاد. پدر شما از اینکه در زمان حیاتش باعث افسردگی و ناراحتی کسی شده، ناراحت است هر چند که این ناراحتی را به تعمد به کسی وارد نکرده. برای آرامش روح او دعا کنید. او الان که فوت شده و از بیماری رها شده واقعیت را می فهمد و از اینکه دیگران را ناخوداگاه رنجانده و یا ترسانده، متاسف است. تشکر از همراهیتون.
Yaseman : سلام خدمت خانم هراتى گرامى. لطفاً خوابم نمايش داده نشود.
فریبا هراتی
: سلام. روحشان شاد. روح عموی شما البته زنده است و گناهان او آمرزیده شده است. او به شما واقعیت را گفته و شما باید مراقب مادرتان باشید. بگویی برای دفع شر برای مادرتان یک مرغ قربانی کنند و گوشتش را به فقرا ببخشید. نان خوردن آنها در بیمارستان به این اشاره می کند که هر کسی فکر خودش است و می خواهد که به منفعت برسد و کسی هوای مادرتان را ندارد. مدتی کنار او باشید تا استراحت کند و به او بگویید که اصلا چیزی به اسم مرگ در واقعیت برای انسان مومن وجود ندارد چون با وجودی که جسم انسان می میرد ولی تمام عواطف و احساسات و وجود او در غالب روح تا ابد زنده است. مگر اینکه کسی گناهکار و معذب باشد. تشکر از همراهیتون.