تعبیر خواب دعوا (جدال)
تعبیر دعوا و جدال در خواب، دوستی و رفاقت در بیداری است. اگر خواب ببینید با عده ای دعوا می کنید دوستان فراوانی خواهید یافت و اگر مشاهده کنید که شما دسته جمعی با یک نفر سرگرم جنگ و دعوا هستید، انسان شریفی سر راهتان قرار می گیرد که همه مشتاق دوستی با او می شوند.
تعبیر دعوا با آشنا یا غریبه
اگر دعوا منحصر به عصبانیت و ابراز خشم باشد و با کسی دعوا کنید که او را نمی شناسید، از خویشاوند و عضوی از فامیل، آزردگی پیدا می کنید که بعد به صلح و دوستی می انجامد ولی اگر آن که با او دعوا می کنید آشنا و از اعضای خانواده بود، و او بود که با شما دعوا می کرد، از طرف بیگانه ای به شما خیر و نیکی می رسد و اگر شما با او دعوا می کردید شما هستید که به دیگری محبت و خدمت می کنید که ناآشنا و غریبه است. اگر دیدید دو نفر با هم دعوا می کنند، موردی پیش می آید که خوشحال می شوید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
آروینا : با سلام واحترام خدمت شما
خوابم نمایش داده نشود.باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما هرج و مرج درونی را تجربه می کنید و نیاز به کمک و مداخله ی کسی دارید که دوست پسرتان متوجه باشد که تنها نیستید و از شما حمایت می شود. شما باید با برادرتان صحبت کنید و او را در جریان کار قرار دهید. برادرتان هم باید جوری وانمود کند که طرف شماست در اینصورت او شرش دفع خواهد شد و به شما آسیبی نخواهد رسید. تشکر از همراهیتون.
Fatemeh : سلام.خواهش میکنم اگه طولانی هم شد تعبیرکنید ولی دوتا حساب کنید.امروز بعدازساعت ۳شب تاساعت ۷:۳۰صبح خواب دیدم تویه دانشگاهیم که میخوام یه تحقیقی ارائه بدم اونجاکسی رو نمیشناختم یه دختر آبادانی راهنماییم کرد برو پیش فلان استاد رفتم بد نبود یه چی گفت متوجه نشدم میترسیدم دوباره ازش بپرسم یکیو فرستادم پرسید واومدبیرون ومنم برگشتم خونه دیدم خونه قبلیمون ساکن هستیم انگار مناسبتی بود تولد یا عزای امام حسین یا ائمه دیگر من داشتم پیام میدادم دستم خورد فرستادم برای معشوقم پسره چندتا عکس از خودم مادرمو برادرزادم بعد باخودم گفتم عیب نداره بزا ببینه یهو یادم افتاد وچرابرااون فرستادم رفتم پاک کنم دیرشده بود بازکرده بود اماکن تک تک پاکش کردم اون وسطا گفت تارافتاده بعدیهو مثله همیشه دعواهاش شروع شد قسم خدا مامان رضارو خورد و یه چی گفت
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید درکتان را نسبت به مسائل بالاتر ببرید و استرس زیادی در وجودتان هست. نگران هستید و اعتماد به نفستان کم است. تمایل دارید که شخصیت خودتان را بیشتر به معشوقتان بشناسانید و به باورها و سنت های خانوادگی تان پایبند هستید. معشوق شما شخصیتی افراطی دارد و به تمایلاتش خیلی توجه می کند. او خویشتندار نیست و شما در مقابل او تمرکزتان را از دست می دهید و سرتاسر وجودتان استرس می شود. متاسفانه شما خوابتان را درست توضیح نداده اید. یه چی گفتم یه چی گفت که نشد تعریف خواب! یا یک جا نوشته اید اصلا بقیشو یادم نیست چی گفت ولی اون حرف قبلیش نبود و من اشتباه فهمیده بودم. اما اصلا ننوشته اید حرف قبلی او یعنی کدام حرف؟ ذهن شما به حدی مشوش و سرشار از استرس است که برای من که شما را نمی شناسم و از روابط و سوابق شما و معشوقتان هیچ اطلاعی ندارم؛ درک صحبت های شما تقریبا غیر ممکن است و تعبیر را بر اساس وقایعی که در خواب اتفاق می افتد باید عرض کنم. اما در خواب شما هیچ چیزی مشخص نیست جز اینکه او عصبانیست و شما می ترسید! این 590 هم گویای همان شخصیت افراطی اوست که عرض کردم. تشکر از همراهیتون.
حسین : سلام
دیشب خواب دیدم که بایکی از دوستان صمیمیم بحث لفظی بسیارشدید داشتیم و به صورت لفظی بشدت دعوا میکردیم(دست به یقه و کتک کاری نداشتیم)
و درآخر باهم آشتی کردیم اما ازهم ناراحت بودیم
ممنون میشم تعبیرکنید ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید از خودتان دفاع کنید و از دوستتان هم به شدت حمایت کنید و دوست ندارید که کسی او را آزار بدهد؛ کما اینکه دوست ندارید که کسی هم از شما سو استفاده کند. احتمالا شما در باره ی موضوعی یا در یک موقعیت اضطراری از همدیگر به اندازه ی کافی حمایت نکرده اید. تشکر از همراهیتون.
علیرضا : سلام شنبه ۹ صبح دیدم رفتم خونه پدریم ورفتم طبقه سوم خونه برادرم اینا وقتی داخل حال شدم از یه مسیری تنگ وارد اتاق کوچیکه شدم واثاث مادرم تو اون مسیر واتاق کوچیکه بود ورفتم پیش مادرم و تلویزیون روباکنترل روشن کردو هی صفحه تلویزیون پر پر زد ومادرم باکنترل ور میرفت که روشن شه ومادرم میگفت وای خراب نشه بعد تلویزیون صفحه ش سیاه شد وخراب شد بعد برادرم اومد منو تواتاق مادرم دید وبامن دعوا کرد و باهم درحال نشسنه گلاویز شدیم بعد پسرم یا همسرم ما روجدا کرد بعد برادرم به مادرم گفت اگه این بازم بیاد اینجا خودمو میکشم
فریبا هراتی
: سلام. شما به مادرتان و شرایط او فکر می کنید. به نظر شما مادرتان در سختی و ناراحتی به سر می برد و سلامت او در خطر است. مادرتان سعی می کند که اعصابش را کنترل کند و سلامت باقی بماند ولی شاید به خاطر سختی هایی که در منزل برادرتان با آن مواجه است و خودش را تحت فشار می داند، روحیه اش خراب شود و افسرده شود. شما و برادرتان به خاطر مادرتان با هم بحث خواهید کرد و اختلاف نظر خواهید داشت. برادر شما رفتارش را با فشار و دعوا بهبود نخواهد بخشید. شما باید از طریق رفاقت و دوستی با او کنار بیایید تا مادرتان هم آرامش بیشتری داشته باشد وگرنه برادرتان بداخلاق تر خواهد شد و متعاقبا مادرتان بیشتر آزار خواهد دید. تشکر از همراهیتون.
Maryam : سلام وقت بخيرخداقوت، من مقدار زيادي ازاصل پولم در بورس ضرركردم وخيلي ناراحتم وخيلي زمان بابت پيگيري اخباربوزس ميزارم تا اينكه امروز ظهربه خودم قول دادم تا مدتها ديگه سراغ پرتفوم نرم و پيگيري هم نكنم تا زمانيكه خودش برگرده و خوابيدم ، خواب ديدم با ماشين در كوچه هاي شلوغ و پرپيچ و تاب و تنگ رانندگي مي كنم ولي با اينكه يك بار سر ماشين منحرف شدولي تونستم اونو كنترل كنم و به راحتي از كرچه عبور كنم كه نميدونم چي شد يه دفعه ديدم دارم دوچرخه سواري ميكنم و وارد كوچه تنگي شدم كه يه طرفش سوپرماركت بود و طرف ديگه ميوه فروشي بود كه چندنفر داخل ميوه فروشي بودن و وسط كوچه يه نَفَر دستفروش ايستاده بود بايه ميز جلوش و جلوي اون هم يه موتور سيكلت پارك كرده بود كه سر موتوره جلوي سوپرماركت بود (به صورت أفقي)و عملا كوچه بسته شده بود و نميشد عبوركني و منم كه عصباني و بي حوصله بودم به دستفروشه گفتم كه يا نبايد ميزاشتي اين موتوريه اينجوري پارك كنه يا خودت بايد بري كنار و اونم كه زير بارنرفت با هم داشتيم لفظي جروبحث ميكرديم كه ميوه فروشيه خودشو قاطي كرد و گفت چي شده منم گفتم نبايد بزاريد مشترياتون اينطوري پارك كنن و ميوه فروشه هم كه ميخواست قلدري كنه با حالت فوق العاده عصباني شروع كرد بحث كردن و منم با جسارت تمام براي اينكه كم نيارم و نشون بدم نميتونه زور بگه و جلوش واميستم رفتم داخل مغازه و با جسارت روبروش وايسادم و جوابشو دادن كه شروع كرديم بحث كردن وكم كم بحثمون اروم شد و شروع كرديم همديگرو قانع كردن و سه چهارنفرديگه هم اونجا بودن(بعضياشون جزصاحباي ميوه فروشي بودن)و در آخرش آشتي كرديم و اونا قانع شدن كه درسته نبايد سدمعبركرد و اين حرفا كوتاه اومدن و همه چيز با مسالمت به پايان رسيد بعد از اونم رفتم رستوراني كه ظاهرا ادماي گنده و پولداري اونجا رفت و امدميكردن (بعضياشونم ادمايي بودن كه خيلي قديمترا اونا روً مي شناختم و الان مسن ترشده بودن و پولدار شده بودن) ولي من زياد بهشون توجه نميكردم و دوست نداشتم فكركنن به خاطر پولشون بهشون توجه ميكنم ، كه يه خورده نشستم و پشتم بهشون بود بعد كه بلندشدم بيام سرجاشون نبودن و منم اومدم بيرون و بقيه خواب رو خرشبختانه درست يادم نمي ياد:))) فقط يادمه يكي از همكاراي خانومم كه خيلي اهل اخلاق و نظمه رو هم ديدم كه حرفايي زِد كه من و دوسه نفرديگه به حرفاش احترام ميزاشتيم .موفق و پايدارو سالم باشيد،بي نهايت سپاسگذارم بابت راهنماييها و تعابيرتون.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خواب شما در واقع بازتاب ذهنیت شما در مورد همین بورس است و گویای این است که در این محدودیت ها و شرایط بغرنجی که برای پیش روی شما به سمت اهدافتان، موانع و مشکلات زیادی وجود دارد، شما نمی توانید مستقیم به اهدافتان برسید و پیچ و خمها و بالا پایین های زیادی را مجبور می شوید تحمل کنید. تا جایی که ضرر زیاد در بورس به شما احساس تنگی و فشار وارد می کند. شما مجبور می شوید برای حفظ تعادل در زندگی تان با امکانات کمتری به پیش بروید و محدودیت های بیشتر سد راه رسیدن شما به موفقیت می شود. تا زمانی که شرایط و تحولاتی که خارج از حیطه ی عملکرد و اختیارات شماست، موانع موجود را در بازار از بین ببرد و شما بتوانید دوباره به سود برسید. شما هم تمایل دارید مثل خیلی از پولدارهایی که از آنان حمایت می شود، امکاناتی قوی داشته باشید و احساس امنیت کنید. همکار خانمتان احتمالا نصایح ارزنده ای در این موارد می تواند به شما ابراز کند. تشکر از همراهیتون.
مهربان : راستی یادم رفت بگم من و دوست پسرم ۳۴ ساله هستیم ولی پسرایی که باهاش دعوا داشتن بنظرم خیلی کوچکتر بودن و از نظر ظاهری هم عادی و قد متوسط بودن.
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. او به شما فکر می کند و به این که آیا می تواند ارتباطش را با شما ترمیم کند یا خیر. زن پسر عمویتان و دختر عمویتان حرفتان را زده اند و با وجودی که با هم در ارتباط نیستید، ولی شما احساسشان را از طریق تله پاتی دریافت کرده اید.دوست پسرتان گاهی به شما فکر می کند و دوست دارد که نظرات شما را مورد بررسی قرار دهد و از روشی خردمندانه مشکلاتتان را حل کند. شما اهدافتان را می دانید ولی گاهی وسوسه می شوید که متمولانه تر زندگی کنید. دوست پسر شما می داند که شما نتوانسته اید به فرصت هایی که آرزویشان را دارید برسید و خواسته هایتان را بدست بیاورید. او در مقابل خواسته های شما که خیلی هم زیاد و سنگین نیستند، احساس استیصال می کند و البته تقصیر خودش هم نیست بلکه شرایط اقتصادی جامعه اینطور ایجاب می کند که او با وجود توانایی ها و زحماتش نتواند نقش موثری برای برآورده کردن اهداف شما داشته باشد. قلب او پیش شماست ولی از پس خواسته هایتان بر نمی آید. شما خودتان را در شرایط بغرنجی می بینید و می خواهید که درکتان را قویتر کنید. اما شما هم ایده آل گرا هستید و هم حاضر نیستید که از خواسته هایتان کوتاه بیایید. پس اگر دوست پسرتان هم برگردد با این اخلاق ایده آل گرای شما نخواهد توانست شما را خوشبخت کند. برای همین شما هم او را رها خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
مهربان : سلام و عرض ادب. دو هفته پیش هم براتون نوشتم که بیش از ۳ ماهه که از دوست پسرم خبر ندارم و باهاش خداحافظی کردم. دوباره امروز (۳شنبه) خواب دیدم تو خونمون بود و انگار داشت لپ تاپ من که مشکل داشت رو درست میکرد و یه جایی فک کنم تو خونه یاتالار بود مهمون زیاد بود. بعد زن پسر عموم اومد پیشم و مثل همیشه آراسته و زیبا و موی بلوند، باهام سلام و احوالپرسی گرم کرد و دستش رو دراز کرد و باهام دست داد و من کمی بیشتر تعجب کردم بعد دختر عموم رو یکمی اونورتر دیدم اونم با کلی احترام و محبت باهام سلام و احوالپرسی کرد( تو واقعیت سالهاست خونه هم نرفتیم و میانه خوبی با هم نداریم و فقط تو مراسمی چیزی همدیگرو میبینیم). یه جای دیگه از خوابم خودم و دوست پسرم رو دیدم روی یک نیمکت فضای بیرون نشسته بودیم. یه مرد میانسالی هم نزدیکمون بود. بهم گفت خب بگو برنامه ات چیه گفتم تو بگو بعد گفت تو اول بگو ببینم یه چیزی خرج کنیم و بیاییم (منظورش خواستگاری و ازدواج بود). شروع کردم به صحبت در مورد آرزو و علایقم بهش و یه سری حرفهای دیگه و میخواستم بهش بگم از اولم هدفم این بوده نامزد باشیم و تو کارها بهم کمک کنیم تا امتحانم رو بدم ( آیلتس) بعد به امید خدا کارامون جور بشه و مردی هم که نزدیکمون ایستاده بود همش میگفت بهش بگو شیر بها هم میخام و من میخاستم حرف این مرد رو نشنوه. یکدفعه چشمم به چند تا پسر افتاد ازم پرسیدن سی دی ها اونجاست، دوست پسرم اشاره کرد که بگم نه و منم خیلی عادی گفتم نه چیزی نیست. بعد دوست پسرم رفت یکم دورتر و پسرها اونو دیدن و اومدن باهاش دعوا کردن و یکدفعه اونو هل دادن زمین ونگذاشتن تکون بخوره و یک نفرشون ببخشید بی ادبیه شلوارش رو از پاش درآورد و منم خیلی ناراحت شدم و روم رو برگردوندم که نکنه شلوار زیرش هم دربیارن و آبروش بره و یکمی گذشت و اومد کنارم و یه شلوار محلی خودمون مشکی و مرتب پاش بود و گفت خب بقیه حرفاتو بگو و یکم حرف زدم و دوباره خواستم مطلب اصلی رو بگم یکی دو تا دیگه پسر دیدم و باز رفت دعوا. بعد منتظر شدم و خودم رو تو یک کوچه دیدم و پسر جوانی که میدونستم در مورد زبان میدونه و تو تلگرام تعریفش رو شنیدم. رفتم پیشش که ازش سوال بپرسم که چجور زبانم رو تقویت کنم و دیدم انگار به یه مرد میانسال تبدیل شد و منم ولش کردم . اومدم ببینم دوست پسرم اومده. ندیدمش و انگار منتظر شدم برگرده و حرفهامون رو بزنیم که بیدار شدم. ببخشید طولانی شد.
فریبا هراتی
:
سلام خواب شما از حد مجاز طولانی تر است. لطفا یک خواب شارژ کنید و بفرمایید تا تعبیر شود. تشکر.
م ح : با سلام و خسته نباشید
خواب دیدم پدرم با با دوتا پسر عمه ها دعوا کرد و اونا را ناراحت کرده بود. بعد من به پسر عمه هام کمک می کردم که تلویزیونش که جدا شده بود از وسط بست هاش محکم بکنند (تلویزیون به جای پیچ یه پلاستیک داشت که بعد از گذاشتن لبه ها روی هم با اون با پایین آوردن اون پلاستیک به هم چفت میشدن لبه هاش). فکر میکردم که می خواهن شبکه ۳ رو ببیند بعد فهمیدم می خواهن شبکه ورزش ببینید.
ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. پدر شما روش زندگی پسر عمه هایتان را نمی پسندد. عزم و اراده ی پسر عمه هایتان برای قوی ساختن ستون زندگی شان کم است و آنها همه چیز را سر سری گرفته اند. آنها می خواهند یاد بگیرند چطور زندگی کنند و مهارت هایشان را گسترش بدهند ولی ثبات و قدرت شان در ساختن زندگی شان ضعیف است و خیلی با قدرت و اقتدار رفتار نمی کنند. تشکر از همراهیتون.
رعنا : سلام بر شما. امروز بامداد خیلی زود بیدار شدم و ساعت ۹:۳۰ صبح دوباره خوابیدم و تمام مدت، کابوسی ادامه دار دیدم: در روز به تنهایی سوار تله کابین بودم و لذت می بردم. اما تله کابین در ایستگاه توقف نکرد و طنابش به لباسم وصل شد و منو می کشید. درحالیکه به شدت ترسیده بود درخواست کمک کردم اما هیچکس اونجا نبود. طناب منو از ساختمون کشید بیرون و داشتم پرت می شدم، اما مقاومت کردم. وحشت زده می گفتم کمک، ولی بین اون همه ادم هیچکس منو نمی دید و صدامو نمی شنید. چندبار و به چندجا کشیده شدم و مردم رو از اون بالا میدیدم، کماکان پایداری کردم و بالاخره نجات یافتم. همسرم در بین جمعیت بود، درحالیکه شدیدا عصبانی بودم بهش گفتم «چرا پیگیر من نشدی و به درخواست های کمکم توجهی نکردی؟» اما اون تمام مدت سرش تو گوشیش بود و خوشحال، متوجه موضوعی دیگه. چندتا دوست جدید پیدا کرده بود و خیلی هیجان زده بود. ج داد: حالا که نجات پیدا کردی! رسیده بودیم دم در شهربازی و هوا تاریک بود. بی تفاوتیش و این جمله اش خیلی بیشتر عصبانیم کرد، به قدری که میخاستم گوشی رو از دستش بگیرم و بشکنم اما اون مانع میشد. در نهایت یه دونه محکم زدم رو دستش و ازش جدا شدم. در کمال تعجب دنبالم نیومد و سرش با موبایلش گرم بود. در خیابان های شلوغ پیاده می رفتم و تاکسی های خوشرنگ و زیبا و خارجی می دیدم: قرمز ها برای یک محله و ابی ها محله ای دیگر. به خونه رسیدم و دیدم هنوزم با گوشیش سرگرمه در حالیکه لبخند به لب داره و به من اهمیت نمی داد.(در خوابم طوری بود که گویی در یک خونه باهم زندگی میکردیم)
ناگهان از خواب پریدم و دوباره که خوابیدم ادامه کابوس رو دیدم!! درحالیکه اصلن حس خوبی به این ادمای جدید نداشتم قرار شد بریم و دوستاش رو بهم نشون بده. ۴تا مرد که یکیشون اسپانیایی بود و ۳تاشون ایرانی (در واقعیت چنین دوستانی نداره). و اینکه جدیدن یه ماشین مشکی خریده، در خوابم سوار اون ماشین بودیم، اون می روند و من صندلی عقب نشسته بودم. از جلوی دوستای جدیدش رد شدیم، مرد اسپانیایی زمانی که همسرم نمی دید، برای من زبونشون در اورد.(به حالت لاس زدن). بیشتر مطمئن شدم که ادمای کثیفی اند. دور زدیم که برگردیم پیش این مردها. اما من پیاده شدم و گام زنان می اومدم، همسرم با ماشین هم اهنگ با من دنبال جای پارک می گشت. بهش گفتم تندتر برو، اونم گازشو گرفت و منو قال گذاشت و رفت پیش دوستاش. در خوابم داشتم فکر میکردم که باید به این رابطه ناسالم پایان بدم. به خودم می گفتم: مهم نیست که الان همه می دونن، بهتره تمومش کنم... می بخشید طولانی شد و سپاس
فریبا هراتی
: سلام. شما به این فکر می کنید که در زندگی تان بر سر چه مسائلی باید سازش کنید و چطور می توانید با شرایط جدیدی که پیش رو دارید وفق پیدا کنید؛ چه توافقاتی با همسرتان می توانید داشته باشید و گاهی اوقات برای اینکه همه چیز در آرامش باشد و صلح و صفا حفظ شود، باید با توده ی مردم کنار بیایید. شما می دانید که در مسیر درستی قدم گذاشته اید و می خواهید بروید سر زندگی تان ولی به تمام ارتباطاتی که شما در آینده با دیگران می توانید داشته باشید؛ فکر می کنید. به اینکه آیا این رابطه را می توانید به خوبی حفظ کنید و این رابطه باعث بالا رفتن شما می شود و یا به ناامیدی شما ختم خواهد شد. شما از اسارت و محدودیت های احتمالی نگران هستید و با وجودی که می توانید قضاوت خوبی نسبت به مسائل داشته باشید، اما تصمیماتتان را از روی احساس قلبی تان اتخاذ می کنید. احساس می کنید که این مشکل شماست که به تنهایی همه ی معضلات احتمالی آینده را حل کنید و شاید همسرتان در آینده آنقدر که انتظار دارید، نتواند از شما حمایت کند و مشغولیات زندگی او را از درک آنچه که شما در دلتان احساس می کنید، منحرف کند. او در محیطی زندگی می کند که برای خودش عادیست ولی شما هنوز با آن سازگار نشده اید و نیاز به توجه و حمایت دوچندان دارید و همسرتان خود بخود نخواهد توانست زندگی نرمال خودش را کنار بگذارد و به احساس عمیق ترس در دل شما پی ببرد. شما از این کار او عصبانی خواهید شد. مردم در اجتماعی که شما قصد دارید به آنجا مهاجرت کنید، دو دسته خواهند بود. عده ای آرام و خونسرد و عده ای مضطرب و یا با هیچانات سیاسی و اجتماعی قویتر. شما هم دوست دارید که آرامش داشته باشید ولی نمی دانید که اخر و عاقبت کار چه خواهد شد و سعی می کنید که پیشرفت ثابت و آهسته ای به سمت اهدافتان داشته باشید. در قسمت دوم خوابتان همسر شما 3 قسمت از توجهش به سمت درک شماست و سعی می کند که مطابق با روحیات شما خودش را وفق دهد ولی به ناچار بخش چهارم از احساسات او، با فرهنگ شما تضاد دارد. او سعی خواهد کرد که خیلی جدی و قوی و با اراده کنترل زندگی تان را به دست بگیرد و همین یک بخش تضاد فرهنگی شما برای شما گران تمام می شود. شما شاید فکر کنید که با قهر کردن با او می توانید او را مجاب کنید که همه ی 4 وجه شخصیتی اش را مطابق شما تنظیم کند ولی او اینکار را نخواهد کرد. شاید فکر کنید که نظرات شما برای او مهم نیست. همسر شما می خواهد مثل شما آرامش داشته باشد ولی اگر به او بگویید که برود و مجاب به این شود که تصمیمات عجولانه ای برای زندگی اش اخذ کند، او هم همینکار را خواهد کرد و نمی خواهد که درگیر یک سری عادات بی نتیجه شده و فکرش را ناراحت کند؛ و شاید مسیر دیگری را در زندگی اش انتخاب کند. بنابر این خواب شما به شما می گوید که اگر قصد دارید با او زندگی کنید باید 50-50 به پای هم با تمام اختلافات فرهنگی تان کنار بیایید. سعی نکنید که او را وادار کنید که تمام و کمال، همانی باشد که شما می خواهید چون اینکار، او را فراری خواهد داد. تشکر از همراهیتون.
abas : سلام عرض ادب خواب دیدم در کتار اوتوبانی دعوا هست و خیلی ها میرن میان اون ور این فرار میکنند و من و چهار نفر دیگه که کنار جاده بودیم چند نفری ریختن و انها را سر دست و پاشان را قطع کردند و هی بع من میگن تو هم بودی من هم یه مقداری با ترس میکم نه که میرن ولی از بریدن و جدا کردن دست پای سر انها خونی ندیدم اصلا
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما در مسیر زندگی تان شاهد این خواهید بود که کسانی که با موضوعی مخالفت می کنند، با مشکلاتی مواجه می شوند و مجبور می شوند که فکر نکنند اقدام به انجام کاری نکنند و از تماس و ارتباط با دیگران هم خودداری کنند!! حالا برنده ی این دعوا چه کسیست از خوابتان مشخص نیست ولی شما دوست ندارید که حق فکر و ارتباط و عملتان از شما سلب شود. تشکر از همراهیتون.