تعبیر خواب فرار کردن
اگر کسی خواب دید از چیزی فرار می کند، دشمنی را مغلوب می کند.
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن گریختن دلیل شادی است، وقتی که فریاد و زاری نکند. اگر فریاد کند، دلیل مصیبت است.
محمد ابن سیرین می گوید: گریختن درخواب، دلیل رستگاری است.
جابر مغربی می گوید: اگر دید مردان از زنان می گریختند، دلیل که بیننده از شخص بزرگی می ترسد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
sami mt : سلام خانم هراتی عزیز صبحتون بخیر دیشب خواب دیدم که توی پیاده رو داشتم راه میرفتم معلم زبان چند سال پیشم با یه آقا پسری داشتن راه میرفتن و من مخواستم تند تر برم و فشار زیادی به پاهام میوردم اما چون سربالایی بود نمیتونستم با سرعت برم از معلمم و اون آقا زدم جلو بعد وارد دانشگاه شدم تو یه کلاس دو نفر میخواستن کاری بکنن در و قفل کردن بعد گفتن با وجود من در اونجا کسی نمیتونه بهشون شک کنه یهو کلاس شلوغ شد همه نشسته بودن من اومدم بیرون تو حیاط متوجه شدم چند نفر دنبال من هستن و من فرار کردم اونا هم به دنبالم از راهرو و دستشویی گذشتم اما در خروجو پیدا نمیکردم همه جا تاریک بود یهو تو حیاط یه ون دیدم چند نفر با اسلحه اونجا بودن، مامان و بابام هم اونجا بودن و من نگران مامانم بودم که تو اون شلوغی کسی چیزی به مامانم نزنه (مامانم چند ماه پیش عمل قلب باز نجام دادن) رفتم با مامانم سوار ون شدیم یه کتاب دادن دستم گفتن بخون و دوباره یه کتاب دیگه دادن، بخش دیگه خوابم این بود که بیرون بودم و یه روسری زرد و نو خوشگلی دستم بود و دوستم یه شال توسی داشت گفت اینو سرت کن که جلب توجه نکنه انگار هنوز دنبالم بودن، رفتم داخل یه خونه ای که یه خانم یه بچه داشت بچه رو گرفتم تو دستم نگاه به صورتش کردم بچه یه عالمه چشم تو صورتش داشت مثل کیبورد کامپیوتر بعد بچه رو گذاشتم رو تخت و گفتم خدایا شکرت خدا هر کسی و یه جور می آفرینه وقتی از اون خونه اومدم بیرون یه ساعت پشت دستم راستم بود که مال من نبود نمیدونم چجوری پشت دستم بود تو خیابون دوستام و دیدم یکی از اونها ساعتو دید گفت مبارکه ساعتت مارکش کاسیو یه نگاه به مارکش کردم دیدم کاسیو
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما سعی می کنید که در مسیر زندگی تان به صورتی پیوسته و آهسته مراتب ترقی و پیشرفت را طی کنید و می خواهید که از کسانی که قبلا از شما در زندگی دانش و درک بیشتر و امکانات بالاتری داشته اند هم جلو بزنید و با ایشان رقابت کنید. درک شما بالاتر خواهد رفت و باید مراقب باشید که به هوای صمیمیت با شما، سرتان را کلاه نگذارند و کاری نکنند که تقصیرها را گردن شما بیاندازند. شما از مواجهه با مشکلات خودداری می کنید و سعی می کنید که بی دردسر زندگی کنید. زندگی شما با تحولی روبرو خواهد شد و شرایط سختی پیش رو دارید و باید مراقب باشید که مادرتان دچار استرس و تنش های عصبی ناشی از این دوران نشود. باید سعی کنید که در امنیت و آرامش فضای خانواده تان زندگی کنید و دانشتان را بالا ببرید. شما شخصیتی روشنفکر دارید و افکارتان را با دیگران مطرح می کنید ولی عاقلانه است که سعی کنید که کم حرف و خوددار باشید و با هر کسی قاطی نشوید تا برایتان مشکلی به وجود نیاید. کاری نکنید که همه بگویند که شما روشنفکر هستید ولی سرتان را از دست بدهید!!! شما هدفی را دنبال می کنید که اگر دست به انجام آن بزنید همه ی چشمها روبه شماست و شما را تحت نظر خواهند گرفت. کسی سعی می کند که به عنوان روشنفکر و مترقی با شما دوستی کند و از منطق برایتان بگوید. تعبیر دوم قسمت ساعت در خوابتان این است که به نفع شماست که قدر وقتتان و فرصتی را که در دست دارید را بدانید و نگذارید که منطق تان از دست برود و با انجام احساساتی کاری، خودتان را به دردسری بزرگ نیاندازید. هر قدر هم که این کار مدرن و همه پسند به نظر بیاید منطقتان را زیر با نگذارید. تشکر از همراهیتون.
sami mt : سلام خانم هراتی عزیز،صبح برفیتون بخیر.دیشب خواب دیدم که از دست یه پسر فرار میکنم و یه جایی مثل درمانگاه هستم (فقط اونجا حضور داشتم نمیدونم به چه دلیل) یه راهرو بلند بود که هر دو سمتش اتاقک های با دیوار کوتاه داشت و پرده داشت و 2 تا دختر بچه دوقلو خواستن که یه کار درمانی براشون انجام بدم و من رفتم از یه پرستار کمک گرفتم . اون دو تا دختر بچه دست منو میکشیدن به سمت ته راهرو انگار نقشه داشتن که منو برسونن به اون پسر من متوجه شدم و با یکی از اون دختر ها تو یکی از این اتاق ها پنهان شدم و به دختر بچه گفتم که صدات در نیاد حتی نمیزاشتم نگاه کنه و همینجوری که پنهان شده بودم دیدم که اون اقا توی راهرو به دنبال منه ،بعد انگار تو خونمون بودم و یه شلوار جین جذب توسی نو دارم میپوشم انقدر عجله داشتم برای فرار که فرصت نشد شلوار کامل پام کنم و قد شلوار از من بلند تر بود چون تا بالا نکشیده بودم و یه لباس عروسی پوشیده بودم که فقط دامنشو پوشیده بودم و حتی فرصت نشد بالا تنه اش را تنم کنم و یه مقنعه سفید سرم بود از خونه با عجله زدم بیرون و رفتم خونه همسایه پنهان بشم در خونه همسایه شلوغ بود انگار عروسی بود یکی داشت اسفند دود میکرد داخل حیاط شدم یه عالمه پارچه سفید مثل ملحفه از بند رخت آویزون بود من رفتم سمت زیر زمین،کنارش یه دستشویی بود من اونجا پنهان شدم انگار تو اونجا هم شلوغ بود ادم ها تو پله ها نشسته بودن و اون آقای هم که دنبالم بود اونجا نشسته بود خیلی پسر خوشگل و خوش تیپ و خوش هیکلی بود، عین ورزشکارها بود بعد یه آقایی تو دستشویی گفت از اونور برو بیرون که نبینتت دوباره از پله ها رفتم بالا که از خواب بیدار شدم که ساعت 5:30 صبح بود
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما از پذیرش مسئولیت کار خودتان فرار می کنید یا رابطه و موقعیتی برایتان پیش می آید که از آن فرار می کنید. شما نوعی کشمکش درونی با خودتان دارید و نمی توانید درست تصمیم بگیرید. دمدمی مزاج شده اید و گاهی تصمیمی می گیرید ولی همزمان با تصمیم خودتان مخالف هستید. گاهی اوقات احساساتی رفتار می کنید و گاهی سعی می کنید که منطقی باشید. نشان می دهید که فکرتان آرام است و خونسردید اما حرص و جوش می خورید و فکرتان را ناراحت می کنید. شما می خواهید وانمود کنید که آرامش کامل دارید اما اخر سر یاد می گیرید که سر باورهایتان برای پیشرفت در زندگی سازش کنید و اعتقادات تان را زیر سوال می برید. تشکر از همراهیتون.
فاطي : سلام خواب ديدم هوا قرمز و دريا مواج بود داشتم فرار ميكردم چون اب ميخواست وارد خونه بشه موقع فرار يه نفر ميخواست منو بكشه و دنبالم بود با چنگال حمله ور شد و يه دوست تو خواب باعث نجاتم شد و اون شخص دوستمو كشت ولي من با چنگال تو چشاش زدم و فرار كردم ولي بازم دنبالم دويد تا اينكه سوار ي اتوبوس شدم و خواهش كردم فرار كنيم ولي طرف همچنان دنبالم بود تا اينكه راننده پياده شد ولي فكر كنم راننده رو هم كشت و من پشت فرمون نشستم كه فرار كنم و بعدش از خواب بيدار شدم .
تعبير خوابم چيه؟! ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. خطری نزدیک شماست و احساسات منفی زیادی شما را تعقیب می کند. احتمال دارد پایان یک دوره برایتان فرا رسیده باشد. شما در مورد ایده ها و پیشنهاداتی که به شما می شود، خیلی مشکل پسند و باریک بین هستید. شما گول شرایط را نمی خورید ولی دوست شما ساده لوحی می کند و قربانی شرایط می شود اما شما سعی می کنید که بینش و درکتان را بالا ببرید و از مشکلات خلاص شوید. شما سعی می کنید که همرنگ جماعت شده و خودتان را به تقدیر بسپارید ولی این کار باعث حل مشکلات شما نخواهد شد. بنابراین شما تصمیم می گیرید که کنترل و هدایت زندگی خودتان را به دست بگیرید. شما فرصت های کمی برای پیشرفت و بهتر کردن زندگی تان دارید و هر کاری که مسئولیت آن زیاد باشد و مزدش کم را قبول می کنید تا از شر خطراتی که شما را تهدید می کند، خلاص شوید. تشکر از همراهیتون.
kimia : سلام خانوم هراتی عزیز .روزتون پر برکت.خانوم هراتی عزیزم تعبیر این خواب خیلی برام مهمه چون این خواب رو من بصورت های متفاوت چند بار دیدم .خواب دیدم یجایی هستم که زمینش بصورت نیم دایرست و بزرگه و تخت های چوبی تفریحی هست که مردم روش نشستن و و بالای سرمون اکواریم بزرگ بصورت همون زمین نیم دایره که منتظریم چیزیو ببینیم.همسرم کمی اونطرف تر نشسته بلوز سفید تنشه وانگار من بهش زیاد مهل نمیدم و قهرم ولی حواسم بهش هست (الان معمولا زیاد باهم قهر میکنیم )یکدفعه یه وال بزرگ از تو اکواریم عظیم رد شد و یه کوسه هم تو یه دهنش بود و شکار کرده بودو همه از دیدنش به وجد اومدن یکدفعه یه کوسه دیگه اومد و با دهن ضربه ای به اکواریم زد و ترک برداشت ولی کسی جدی نگرفت ومن فهمیدم جدیه چند ثانیه از بقیه زودتر پاشودم بلند گفتم الان میشکنه و فرار کردم به سمت ورودی و میدونستم همسرمم داره میاد ولی نمیتونستم برگردم حتی یه ثانیه.یسری پله بود رفتم بالا و از در خارج شدم و وارد کوچه باریکی شدیم که به سمت راست پیچیدم و همینکه من از کوچه خارج شدم اکواریوم که شکسته بود کلا زمین نشت کرد و همه لای گل و لای موندن و تنها کسی که از این سمت اومد بیرون من بودم شروع کردم یدونه یدونه افرادی که رویه همن نجات بدم هفت هشت نفرو که همه زن و دوتا پسر نوجون در اوردم یکی از همسرم خبر داشت با گریه گفت حامد داشت میومد اما یکدفعه کنار یه سنگ پناه گرفت دیگه ازش خبر ندارم .اومدم نفر بعدو نجات بدم یدفعه از زیر کشیده شد و دیدم کوسه تو خشکیه و همرو یکی یکی کشیده بود پایین خورده بود .کوچه در داشت سریع دروبستم و به چند نفری که نجات داده بودم گفتم بدویین فقط سر خیابون میدونیستم تا اونجا نمیتونه بیاد .ممنون عزیزم همسرم برام مهمه شاید اگه کنارم بودو قهر نبودیم اونم بامن نجات پیدا میکرد
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما هیچ وقت نتوانسته اید با همسرتان احساس کمال و جاودانگی کنید و با موانع بسیاری در راه رسیدن به اهدافتان روبرو شده اید و زندگی تان عالی نبوده است. همسر شما ظاهری صلح طلب و متمول دارد ولی او حریص و بی پرواست و رفاه حال دیگران برایش مهم نیست و فقط به خودش فکر می کند. او احساسات منفی سخت و طولانی را در دراز مدت در وجودش نگه داشته و به نوعی تهدیدی عاطفی برای خودش و دیگران محسوب می شود. ولی رابطه یا پروزه ی بزرگی برای او پیش می آید که مدیریت کردنش خیلی سخت است و شما سعی می کنید که در مقابل همسرتان مقابله به مثل کنید و این حفاظی را که برای خودتان در نظر گرفته اید خواهید شکست و تصمیم می گیرید که این دور باطلی را که دارید بشکنید و خودتان را از سختی ها رها کنید. شما با محدودیت ها و شرایط بغرنجی مواجه خواهید شد و نگرانیها و مشکلات زیادی برای همسرتان بوجود می آید و در نهایت شما سعی می کنید که به خودتان و عاقبتتان فکر کنید و مسیر زندگی تان را از او جدا خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
کوروش : سلام و عرض ادب
روزتان بخیر
خواب میدیدم در یک خیابان ایستاده بودم . و بصورت اتفاقی مادرم را دیدم(حدودا یک سالی هست که با هم سرو سنگین هستیم یعنی بیشتر من بعلت اینکه ایشان بقیه اعضا خانواده رو یخاطر لجبازی ترک کرده و تنها زندگی میکنند ) گفتم اینجا چکار میکنید گفتند آمده ام این ملک را ببینم برای خرید چون ۲میلیارد بدهی دارم باید خونه را بفروشم ( خانه ای که بقیه اعضا خانواده در آن زندگی میکنند ) و اینجارو بخرم تا بدهی ها رو بدهم الان اوضاع مالی خوب نیست و حتی قیض آب و برق را هم مانده ایم . با هم به داخل یه ساختمان ویلایی بزرگ ولی قدیمی رفتیم ،مردی که بنظر بنگاه دار بود هم مارا راهنمایی میکرد و کلی از ملک تعریف میکرد و تعریف بیخودی چون اصلا ملک نمی ارزید و کهنه بود من با آن مرد که خیلی هیکل درشتی داشت بحثم شد و او به سمت من حمله ور شد من چون میدیدم زورم به او نمیرسد پا به فرار گذاشتم و در حال فرار اورا مسخره هم میکردم طوری که خیلی عصبانی شده بود و مانند یه دیو نعره زنان دنبالم میدوید توی خواب حس میکردم این بیشتر از یه بنگاهی ذینفع است که اینطور از مخالفت من ناراحت است در ضمن هنگام فرار کردن متوجه شدم که این محل مثل یه باغ بزرگی است که اطرافش دیوارکشی شده و نگهبانی هم دارد ممنون میشم تعبیر بفرمایید .
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. مادر شما فکرش بسته است و ذهنش ناراحت است. او به خاطر تناقضاتی که در رفتار و افکارش داشته الان نه می تواند به زندگی با شما برگردد و نه می تواند تنها زندگی کند. او ایده ای داشته که موفق نشده که آن را عملی کند و هیچ نسبت به بهبود شرایطش در آینده، امیدوار هم نیست. اما او به خاطر آرامش، از افکار قدیمی خودش پیروی کرده و مجبور است که خودش را قوی و عصبانی نشان دهد تا شما او را به خاطر شکست در ایده هایش مسخره نکنید. شما هم نمی خواهید که با مشکلی مواجه شوید و شاید ترجیح می دهید که به جای تماس با مادرتان و حل مشکلات او، به کار او کاری نداشته باشید تا خودش سر عقل بیاید. تشکر از همراهیتون.
لاله : سلام خوبین.وقت به خیر .خواب دیدم من و مامانم تو خونه بودیم و مامانمداشت با تلفن حرف میزد. در حیاط باز بود ولی نرده داشت و نرده اش بسته بود . یه گربه ی نارنجی رنگ جلوی نرده بود . یه لحظه دیدم گربه بزرگ شد و پوستش شبیه پلنگ . ینی سرش همون گربه بود ولی بدنش قوی و پلنگ بود .وحشی و قدر تمند نرده رو کشید بالا پرید داخل خونه . من فریاد زدم و فرار کردم اتاق و در رو بستم . مامانم ولی تو پذیرایی موند و فرار نکرد.از لابه لای در هی نگاه میکردم و خیلی پر از استرس و وحشت زده بودم . وقتی به سمت در اتاق نزدیک شد و خواست به من چنگ بندازه یه لحظه کوچیک و تبدیل به همون گربه ی کوچک شد ومنم بهش یه لگد زدم . تعبیرش چی میتونه باشه ؟ خیلی ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. مادر شما شخصیتی اجتماعی دارد و با دیگران رفت و آمد می کند ولی به هر کسی اجازه ی دخالت در زندگی تان را نمی دهد. شما هم شخصیتی اجتماعی دارید و برونگرا و خوش برخورد هستید و در عین حال بسیار مصمم و قوی عمل می کنید. شما همانی هستید که هستید و با حرف این و آن خودتان را عوض نمی کنید و زود تغییر رنگ نداده و نقشتان را عوض نمی کنید اما در عین حال که قوی و شجاع و نیرومند عمل می کنید، مهربان و رئوف هم هستید. شما تا اندازه ای هم خودخواه و جاه طلب هستید و با همه ی این اوصاف؛ فکرتان آنقدر قوی هست که بتواند به روحتان تسلط داشته باشید و عقلتان را به دلتان ترجیح می دهید. می توانید پا روی دلتان بگذارید و عقلانی و خردمندانه رفتار کنید. تشکر از همراهیتون.
پیمان : سلام خواب دیدم که دارم از یه جمعی گه معتادن خیلی زیاد بودن و میدویدن مثل زامبیا منم میترسیدم یه امپولی یا چیزی بهم بزنن یا بریزن سرم بینشون منم میدویدم تا فرار کنم از دستشون یه وانت پیکان دیدم سوارش شدم و فرار کردم تا به مغازه مادرم (مادرم تو بیداری همیچین مغازه ای نداره) رسیدم ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. شما در جامعه با افراد زیادی که فقط زنده اند و راه می روند و کار می کنند ولی بسیار منفی باف و ناامید هستند در تماس هستید و سعی می کنید که کارهای سخت و زیادی را انجام دهید ولی تنها کسی که می تواند شما را درک کند و خواسته ها و احتیاجات روحی تان را بفهمد و مثل شما فکر می کند، مادرتان است. تشکر از همراهیتون
پیمان : سلام من خواب دیدم که یه جای سری رفتم یه چیز خیلی مهم بود اونو بردارم من رفتم اونجا بعد رفتم اونو برداشتم رفتم بیرون بدون اینکه گیر بیوفتم از پشت نگهبانا فرار کردم بعد رفتم تو مدرسه درس میدادم بعد خواستیم با چندتا از بچه ها پروژه انجام بدیم بعد با چندتا از بچه هایی که بهشون درس میدادم قرار شد باهاشون رو پروژه کار کنم یکی از اونجا تو همونجایی که گفتم زندگی میکرد که اخرش فامیل زن داییم دراومدن خونشون خیلی قشنگ بود یه جای امنیتی بود زیر زمین در اخر من و داییمو بابام از اونجا اومدیم بیرون از یه راه زیر زمینی با ماشین رفتیم یه جایی بود بسته دنبال راه بیرون بودیم که پیدا کردیم و اخرین دفه نزدیک بود گیر بیوفتم که کاپیشنمو موبایلمو جا گذاشته بودم یه زنه باهام اومد که ببینه راست میگم یا نه چون موقع بیرون رفتم دو نفر نگهبان بودن که فک میکردم گیر میوفتم زنه اومد گفت که تو اینجا چی کار میکنی که رفتیم سمت خونه فامیلامون که بعد شهادت اونا که این اشناس گذاشت برم از یه پل هوایی رد شدم که برم سمت مترو بممنونمرای ویلچریا بود جاش منم از اونجا رفتم یه معلول داشت به سختی میرفت بالا میخواستم کمکش کنم که از خواب پریدم ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. فرصت جدید یا رابطه ی جدید و هیجان انگیزی در زندگی بیداری شما رخ خواهد داد و نگرش جدیدی نسبت به مسائل پیدا خواهید کرد. شما بلد هستید که چطور باید از فرصت های جدید استفاده کنید و اهدافتان را عملی کنید. شما و دوستانتان با هم احساس همفکری زیاد خواهید کرد و رازهایتان را با هم در میان خواهید گذاشت. پدر شما حامی و راهنمای شماست و با او مشورت می کنیدو باعث می شود که احساس حمایت و پشتیبانی بیشتری در زندگی تان داشته باشید. شما به ثروت می رسید. زندگی تان متحول خواهد شد و خیلی سریع به اهدافتان خواهید رسید و شما هم به نوبه ی خودتان به کسانی که احتیاج به یاری و پشتیبانی شما دارند کمک خواهید کرد که در زندگی شان پیشرفت کنند. تشکر از همراهیتون.
سید علی : سلام، من جلوتر از همسرم از یک ماشین ون سفید فرار میکردیم ، میدونستم که عده ای داخل اون ماشین قصد آسیب به ما دارن و از خانومم میخواستم تند تر بدوه با خودم میگفتم تو هیچ چیزت نمیشه اما خانومت میمیره ، تا اینکه ماشین ون به ما رسید و دو مرد از اون خارج شدن و به طرف هردوتای ما شلیک کردن و تیر هم به هردومون اصابت کرد و من از شدت ترس و اظطراب بیدار شدم . ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما از دور همی های خانوادگی و ارزشهای خانوادگی و مسئولیت تامین رفاه و مایحتاج کل خانواده فراری هستید. نمی خواهید یا نمی توانید مسئولیت های مراقبت از کل خانواده (پدر مادر فامیل) را به عهده بگیرید و هر قدر هم آنها خوب باشند، شما می خواهید به فکر خودتان و زندگی و رفاه خودتان باشید و این قید و بندهای خانوادگی خانمتان ( با وجودی که آدمهای خوبی هم هستند) شما را فراری داده. به خانمتان هم می گویید که مثل شما فکر کند. در عین حال خانواده تان شما را دوست دارند و می خواهند کارها و زندگی تان را طبق دستورات آنها عملی و مدیریت کنید. هر دوی شما بالاخره مجبور می شوید به بعضی از خواسته های خانواده تان تن بدهید :)))))) سخت نگیرید. تشکر از همراهیتون.
یاسمن : با سلام و احترام.من و همسرم توی ماشین داشتیم میرفتیم.من برای انجام کاری وارد یک ساختمان شدم.بعد خودمو همسرم رو دیدم که وارد یکی از واحد های اون ساختمان شدیم.یک نفر اونجا خواب بود و ما پشت ستون بودیم که مارو نبینه.انگار شخصی که میخواستیم ببینیم یا چیزی که دنبالش بودیم ، نبود.بعد اون شخص بیدار شد و دیدیم دو نفر هستن انگار ،ما هم رفتیم بیرون و در رو محکم بستیم.برای همین فرار کردیم که ما رو نبینن.همسرم کفشش رو پوشید اما من گرفتم دستم کفش هامو(اسپورت سفید بود)و با عجله از پله ها اومدیم پایین.چند طبقه پایین اومدیم من دکمه آسانسور یکی از طبقات رو در همین حین زدم که اونا گمراه بشن.بعد رسیدم به حیاط.من خواستم کفشم رو بپوشم که باز گفتم ولش کن وقت گیر هست.دوباره گرفتم دستم.یک نفر غریبه که یک لیوان یبار مصرف پلاستیکی دستش بود و تهش کمی آب بود میگفت من این رو قیچی میکنم که آبش بریزه ولی به شما نمیدم.داشتیم از خیابون رد میشدیم که بریم تو ماشین که بیدار شدم.(من در واقعیت از یک شرکت پول طلب دارم که هر چی به منشی و ...زنگ میزنیم جوابگو نیستنن ایا به این خواب مرتبطه؟)
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما و همسرتان می خواهید ایده ای را که در ذهنتان دارید را عملی کنید و شاید از کسی کمک بگیرید که به واسطه ی او بتوانید به حقی یا به خواسته تان برسید. اما نقشه ی شما عملی نخواهد شد و کسی که می خواهید از او حقتان را بگیرید متوجه نقشه ی شما خواهد شد. شما احساس خواهید کرد که جاپای قرصی در موقعیتی که در آن قرار گرفته اید ندارید و شما سعی می کنید که از مواجه با موقعیتی که برایتان دردسرآفرین بشود فرار کنید. کسی که خودش را دوست شما جا می زند، متقلب و غیر قابل اعتماد است و هیچ کمکی به شما نخواهد کرد. نقشه ای که برای رسیدن به پولتان به شما پیشنهاد می کنند عملی نیست. بله مرتبط با مشکل مالی شماست. تشکر از همراهیتون.