تعبیر خواب مقنعه
دیدن مقنعه و یا چادر در خواب به بخت تعبیر شده است. اگر زنی ببیند که مقنعه یا چادر به سر کرد، ازدواج می کند. اگر ببیند از سر او درافتاد، احتمالا از شوهرش جدا می شود.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن مقنعه در خواب بر چهار وجه است:
- زن،
- کنیزک،
- خادم،
- منفعت یافتن از زنان.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
آسمان : باسلام. ببخشيد تشکر
فریبا هراتی
: سلام. همکار شما سعی می کند که رفتاری خردمندانه، بی طرفانه و تا اندازه ای قصی القلبانه در مورد موضوعی اتخاد کند و افکار واقعی اش را بدون در نظر گیری هیچ نوع سیاستی نشان دهد. شما مطیع و تابع افکاری هستید که در ذهنتان پرورش داده اید و به آنچه که در سردارید اعتقادی قوی دارید و حرفی در مقابل اعتقاداتتان ندارید و بی چون و چرا آن را اطاعت می کنید. اما شما محجوب تر از همکارتان هستید و نمی توانید مثل او خشک و بی رحمانه برخورد کنید. شما برای انجام بعضی امور ساخته نشده اید ولی اگر مجبور شوید هر آنچه که از شما بخواهند که به عنوان طلبه انجام دهید را اطاعت خواهید کرد تا به رتق و فتق امور بپردازید. تشکر از همراهیتون.
Ghoncheh : سلام
من خواب دیدم دانشگاه بودم و مقنعه سرم نبود و با عجله توی کلاس ها و جای های مختلف توی دانشگاه دنبال مقنعه ام می گشتم و موهای مشکی داشتم و خانمی که مسئول دانشگاه بود می گفت چرامقنعه سرت نیست داشتم دنبال مقنعه ام می گشتم تا رسیدم سر کلاس خودم و استاد گفت چه عجب بالاخره اومدی کلاس و چند تا پسر کلاس تا دیدن من مقنعه سرم نیست فیلم گرفتن و می خندیدن وگفتن می خواهیم پخش کنیم توی اینترنت من هم ناراحت بودم و فرار می کردم که انها ازم فیلم نگیرن
فریبا هراتی
: سلام. شما درک بالایی نسبت به مسائل پیدا می کنید ولی باید سعی کنید که افکارتان را با همه در میان نگذارید چون اینکار به ضرر شماست. اگر موهای شما مشکی تر از معمول بوده، خوابتان گویای این است که می خواهید مرموزتر به نطر بیایید و رازدار باشید ولی افکارتان را از روی بی سیاستی با همه مطرح می کنید. شما درس مهمی از زندگی تان یاد می گیرید ولی باید سعی کنید که قبل از اینکه دیگران شما را قضاوت کنند، این درس را بیاموزید و رازدار خودتان باشید تا بعدا دیگران شما را به خاطر افکارتان قضاوت نکنند. اعتماد به نفستان را بالا ببرید و برای کاری که به دیگران مربوط نیست توضیح اضافه به کسی ندهید. تشکر از همراهیتون.
zahra : سلام.خواهرم این خواب را دیده.ومن نقل قول میکنم.خواب دیدم .قرار هست برام مهمان بیاد.خانه را تمیز کردم. مردی وارد خانه شد.و دخترم مقابلش نشته بود.و دیدم دخترم مقنعه ایی به سرش کرده.که جنس آن مخمل،ورنگش آبی روشن هست.که حاشیه آن گلهای رز قشنگی بود.خوشحال شدم.وبهش گفتم:مقنعه را کی بهت داده.ودخترم گفت مادر این آقا به من هدیه داده.دختر خواهرم ۱۴سال داره.ممنون خانم هراتی.
فریبا هراتی
: سلام. برای دختر خواهرتان خواستگار خواهد آمد و دختر خواهرتان نسبت به او احساس محبت و آرامش خواهد داشت و این آقا به دختر خواهرتان این امکان را می دهد که در کمال خونسردی به کارهایش برسد و برای خودش وقت صرف کند و زمان بگذارد تا به خواسته هایش برسد. تشکر از همراهیتون.
Fati : سلام من خواب دیدم که بالای یه کوهی هستم و پایین کوه هم مراسم ختم پدر بزرگ شوهرم هست(چن هفته هس فوت شده).بعد میبینم که مادرم با خاله همسرم دارن میان بالا.(ما سالهاس با این خانوم رابطه نداریم و اصلا بهش فک نمیکنم و خیلی ادم شری هست)منم خودمو جابه جا میکنم که منو نبینه.ولی میرسن و منو میبینن من خودمو به خواب میزنم و در این حال میبینم روسری سفید رنگ نخی خودم سرمه که یه بوته خار خشک یهش گیر کرده.تو اون حال توجه نمیکنم و میخام که مادرم و اون خانوم برن که هیچ کدوم به همدیگه توجه تداریم.بعدش حس کردم با این خانوم عروسی رفتیم و ولی خود عروسی رو ندیدم.به این فک میکردم که پدرشو دیروز از دست داده پس چطور رفته عروسی.بعدش با مادرم انگار داریم حاضر میشیم بریم مراسم ختم همسایه که دو ماهه فوت شده.من اولش میگم نریم ولی مادرم میگه گوسفند قربونی کردن منم میگم فک میکنن برای خوردن میریم.مادرم عجله داره من حاضر بشم.وقتی مقنعه رو سرم میکنم میخام کرم ضد افتاب بزنم که مییینم گوشه راست مقنعه ام کرمی شده حتی تو اینه دیدم که اون قسمتش انگار با نخ دوخته شده.یعنی قسمت رویی مقنعه به قسمت زیرش چن کوک خورده که چندان مشخص نبود. مقنعه روفقط از صورتم میکشم پایین و بقیه اش هست ولی میبینم اینطوری نمیشه و کاملا درش میارم.و کرم میزنم در این حال یادم میاد من کرم زده بودم و دوباره با کرم زدن مقنعه رو کثیف کردم تو اینه بخودم نگا میکردم میگفتم کار از کار گذشه بزار کرممو بزنم.صورتم مناسب و خوب بود.دنبال مقنعه جدید گشتم یکی بود که دوخت پایینشو دوس نداشم ولی میدیدم چاره ندارم میخاسم سرم کنم که یهو دیدم اتاق در هم برهم کزدم ولی مامانم میخاس یه چیزی برداره مقنعه ای که میخاسم پیدا شد و خوشحال و حتی بهتر از اولی رفتم که اتو بزنم.تو مراسم هم دختر مرحوم گریه میکرد مامانم دلداریش داد و یه پسر بچه ناشناس با من دعوا میکرد و من ادبش کزدم ولی میترسیدم اون یهم اسیبی بزنه.
فریبا هراتی
: سلام. روحشان شاد. شما با چالشی بزرگ مواجه می شوید و بر مشکلات و سختی هایتان غلبه خواهید کرد. کسی سعی می کند برای شما مزاحمت و دردسر درست کند و فکرتان را مشغول کند و به شما گیر بدهد. شما به این شخص توجهی نخواهید کرد. زندگی همسرتان از شما خیلی پایین تر است و در مقایسه با شما موفق نیست. این خانم خاله همسرتان عصبی و نگران است. روح همسایه تان شاد. شما سعی می کنید شخصیتی آرام و زیبا از خودتان به دیگران نشان دهید ولی کمی مشخص است که قبلا اذیت شده اید و فکرتان ناراحت بوده. شما موفق می شوید که طرز فکر تازه ای داشته باشید و می خواهید افکارتان را مرتب کنید و به آرامش برسید. شما اجازه نمی دهید که هر چیز کوچکی در ادامه ی زندگی تان فکرتان را خراب کند. تشکر از همراهیتون.
Negar : سلام عزیزم روزتون بخیر
من خواب دیدم دقیق یادم نیست فک کنم من یه مقنعه سورمه ای رو گذاشتم سر همکارم بهش هم میومد گفتم خوبه قشنگه ولی بعدش که بلند شد نمیدونم چرا مقنعه ش بر عکس بود خط دوختش از رو مشخص بود انگار که برعکس پوشیده باشه بعد دیدم خودم یه مقنعه سفید داشتم میکردم سرم و مقنعه مشکی که قبلش سرم بود رو دراوردم و داشتم خودمو نگاه میکردم یه آقایی هم کنار هم ایستاده بود انگار که میخواست توجه منو جلب کنه من بهش توجه نکردم قیافه ش معمولی بود خیلی جذاب نبود که من خوشم بیاد بعد به خودم گفتم من به این توجه نمیکنم اونوقت عوضش اونی هم که من خوشم میاد به من توجه نمیکنه
مرسی که وقت میذارید
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما می خواهید طرز فکر خودتان را به دوستتان تحمیل کنید و او را مجاب کنید که منیت نداشته باشد و فکرش را با شما منطبق کند. ولی در اصل شما هم باید با او منطبق باشید و نه اینکه صرفا انتظار داشته باشید که او مثل شما فکر کند! شما می خواهید مثبت اندیش و با کرامت به نظر بیایید و افکار منفی را کنار بگذارید. هر جور دوست دارید که مردم با شما رفتار کنند باید خودتان هم به همان صورت با مردم تعامل داشته باشید. تشکر از همراهیتون.
Pardis : خانم هراتى عزيزم سلام. ديشب به دليل كار درسم بسيارنگران وكلافه بودم و خوابي ديدم كه راستش نمي دونم تعبير داره يا نه؟ خواب ديدم در جايي مثل اردوگاه با يه سرى افراد ديگه ( مثلاً دانشجوها) هستم كه مي بينم استادم هم هست و بسيار تعجب مي كنم كه يه همچين جايي اومده و مي بينم كه خيلي خاكي داره رفتار مي كنه و خودش رو به عنوان يه پرفسر نگرفته. بعد ديدم رفت روصندليش نشست كمي موزيك گوش داد و بعد هم كمي ساز زد فكر مي كنم يه گيتار كوچيك داشت. اين حس رو داشتم كه داره از وقت استفاده مي كنه. بعد سجاده اي اونجا بود رفت سراغ اون و مقنعه نمازى كه مشابه مقنعه من در بيداري( بلند تا كمر با گل هاى ريز آبى و سبز) بود رو سرش كرد. و من باز هم متعجب بودم چون با اون مقنعه اين ور و اون مي رفت و در واقعيت ايشون اصلا مسلمان نيست كه بخواد سراغ اين امور بره. بعد لباسش رو مي ديدم كه پيراهن مشابه پيراهن هاي مارك دزيگوال به رنگ خاكستري روشن و روش هم يه بته جقه نسبتا بزرگ داره كه كمي رنگ سبزش خاطرم هست. همين طور ايشون با ديگران مشغول صحبت بود كه به همه توجه نشون مي داد كه من احساس كردم وقت رفتن هست . رفتم خداحافظى كنم كه بهم گفت فلاني ميشه بغلت كنم و من باز تعجب كردم چون تا اونجا بودم زياد به من محل نمي ذاشت. ايشون من رو بغل كرد من هم متقابلا و من اومدم. راستش نمي دونم تعبيري داره يا نه؟ خيلي ممنون مي شم راهنمايي بفرمايين
فریبا هراتی
: سلام. استاد شما می داند که همه ی دانشجوها استرس دارند بنابراین با آرامش و راحتی برخورد می کند و می خواهد هارمونی و هماهنگی در کارش را به شما نشان دهد تا دیگران در مقابل او به استرس دچار نشوند. او درست است که مسلمان نیست ولی افکار او سرشار از انسانیت و پاکی و درستی است و او سرشار از انرژی مثبت و فداکاری و گذشت است و کاری که او انجام می دهد با عبادت یکی است. شما نباید هرگز فکر کنید که عبادت و مسلمانی است که شما را شایسته می کند بلکه ایمان قلبی و عمل انسان است که برای او نزد خداوند احترام و مقام می خرد و نه اظهار به مسلمانی یا عبادتی مشابه مسلمانان. او تمام فکر و ذکرش این است که درست و حسابی به شاگردانش علمی را که دارد را بیاموزد و در کارش دزدی نمی کند. او شخصیتی کم حرف و مغرور و با پرستیژ دارد و روشنفکر و هدفگراست. او برای شما احترام قائل است و نسبت به شما محبت دارد. استاد شما هم آدم است!! :)))) همه آدمها گاهی فکر می کنند و دیگران را به یاد می آورند و برایشان آرزوهای خوبی مثل موفقیت در سرشان دارند. او هم برای شما آرزوی موفقیت دارد. تشکر از همراهیتون
atefeh : سلام خانم هراتی عزیزم
خواب دیدم با همکاران در یک خیابان هستیم و من داخل ماشین همکارم بودم و چون مقنعه مشکی ام چروک بود سر نکرده بودم و حجاب نداشتم و سریع پیاده شدم و مقنعه رو به یک خشکشویی رسوندم و دادم یک آقایی اتو زدن و انگار با یک سطل آب هم شستن و در این حین همکارانم منتظر من ایستاده بودن تا من کارم تموم شه،بعد از سر کردن مقنعه رسیدم به یه جایی که چندنفر از اقوام رو تو راه خونمون دیدم و خونمونو دیدم که از قسمت حیاط به زیرزمین داشتن پارکینگ میساختن ودر حال ساخت رمپ بودن برای ورود ماشین به زیرزمین و مقداری هم شن و ماسه تو حیط ریخته بودن،ممنونم از تعابیرتون
فریبا هراتی
: سلام. شما به خاطر مسئله ای فکرتان ناراحت است و با همکارتان درددل می کنید. همکارتان شما را راهنمایی می کند که مشکلاتتان را حل کنید. شما گشایش کار خواهید یافت و به آرامش خواهید رسید. فامیل شما در افکار شما مداخله می کنند و قصدشان این است که مسائل و مشکلات مالی شما را حل کنند یا می خواهند نظر شما را راجع به مسئله ای عوض کنند و شما با آرامشی که به دست می آورید می توانید خودتان به خوبی مشکلاتتان را حل کنید. تشکر از همراهیتون.
atefeh : ممنونم که همیشه تلاش میکنید مثبت ترین تعبیر رو انجام بدید
فریبا هراتی
: استدعا می کنم.
Shamim : سلام وقت بخیر
چند شب پیش خواب دیدم مقنعه سرم کردم و با پدرم جایی مثل دانشگاه رفتم و نامزد سابقم هم اونجا بود .بعد با نامزد سابقم رفتم جایی مثل یه قسمت از یه دشت سر سبزکه حصار کشی شده بود و توش دو قسمت گود و مسطح و جود داشت که آب بارون توی اون جمع شده بود و یکیش نسبتا عمیق بود ولی آب خیلی شفافی داشت.به حدی که با اینکه شب بود زیر آب کاملا معلوم بود.
بعد نامزد سابقم بهم گفت اینجا رو دوست داری؟ منم گفتم آره کاش اینجا مال ما بود.
بعد دستش رو به حالت سلام کردن به سمتم دراز کرد میخواست بهم دست بده و منم بهش دست دادم و اون منو از یه تپه کوچیک بالا کشید ،بعد بهم گفت میخوام اینجارو برات بخرم (منظورش این بود اینجارو بخرم که توش زندگی کنیم)منم خوشحال شدم و رفتم کنار گودال بزرگه و پام وارد آب شد.بعد با خودم گفتم خوبه یه قسمتش خونه میسازیم و این گودال بزرگه رو هم استخر میکنیم.(تا اینجا هرچی که نامزد سابقم میدیدم صورتش فرق میکرد ولی میدونستم که اونه ،تو بقیه ی خوابم صورتش هم خودش بود)
بعد توی یه صحنه ی دیگه دیدم توی یه مسجد یا حسینیه بودم صف نماز بود منم ردیف اول رو به قبله ایستادم،نیت کردم برای یه نماز دو رکعتی(نماز مستحبی بود)اول سوره ها و ذکر های نماز رو اشتباه میخوندم و با خودم گفتم واسه اینه که خیلی وقته نماز نخوندم و یادم رفته.بعد دوباره نیت یه نماز چهار رکعت(مستحبی)کردم و اینبار درست نماز خوندم و در آخر سلام نمازمودادم.
بعد دیدم یه دوچرخه قدیمی ولی با ظاهر تمیز از زیر زمین خونمون در آوردم و رفتم بیرون دوچرخه سواری کردم و تو راه پدرم رو دیدم بهم لبخند زد و با ذوق گفت دوچرخه سواری میکنی!در صورتی که فکر میکردم باهام دعوا میکنه.
بعد با خودم میگفتم برم جلوی نامزد سابقم بازی کنم که ببینه بالاخره دوچرخه گیرم اومد که بازی کنم (تو خواب فکر میکردم اون بهم قولش داده ولی قبل از اینکه اون به قولش عمل کنه من دوچرخه پیدا کردم)نامزد سابقم هم منو سوار دوچرخه دید و بهم لبخند زد.
بعد دیدم که چادر مشکی سر کردم و باهاش رفتم جایی ولی یادم نمیاد کجا.وقتی برگشتم خونمون رفتم ظرف های کثیف توی سینک رو شستم و بعد دیدم حیاطمون خاکیه و با شیلنگ آب شستمش و تمیز شد.
در واقعیت منو نامزدم از هم جداشدیم و چند وقته ازش بی خبرم و راه برگشتی هم به همدیگه نداریم.
ممنون واسه تعبیر میبخشید طولانی شد
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما افکارتان را از باقی مردم مخفی می کنید و عزت و احترامتان بالا خواهد رفت. درک شما نسبت به مسائل بیشتر خواهد شد و کاملا می دانید که در زندگی شما و نامزدتان چه مسائل ا حساسی وجود داشته و چه کسی مقصر است و چه کسی احساساتی تر رفتار کرده. این زمینه ی رابطه ی شما و نامزدتان است. او می خواهد با شما در ارتباط باشد و شما همه ی خاطرات گذشته را همیشه با خودتان حفظ می کنید. شما سعی می کنید که کار درست و منطقی را انجام دهید و خودتان را کامل به خدای بزرگ می سپارید و هر چه که مصلحت او باشد، همان را میخواهید. اینکار اول برای شما سخت است ولی به خدای بزرگ تکیه کامل می کنید و تعادلتان را در زندگی تان بدست می آورید که هم پدرتان خوشحال می شود و هم نامزد سابقتان از اینکه شما در زندگی تان به تعادل رسیده اید خوشحال و راضی خواهد بود.شما سعی می کنید که اشتباهات گذشته تان را بشویید برود و برای آینده تان برنامه ریزی می کنید. تمام مشکلات را از زمینه ی زندگی تان پاک خواهید کرد و نگرانی هایتان رفع می شود. تشکر از همراهیتون.
shamim : سلام خانم هراتی خسته نباشید. در خواب دیدم جایی هستیم به همراه خانواده. و خونمون بود ولی کمی متفاوت تر از خونه قبلمون. در اونجا انگار داشتیم غذا میخوریم. که تیغ ماهی تو گلوی داداشم گیر کرد.( یا شاید یه چیز دیگه و الان برام بیشتر تیغ ماهی جلوه میکنه)در حدی که ازمون خواست به اورژانس زنگ بزنیم. میخواستم زنگ بزنم 125 با اینکه میدونم که واسه اتش نشانی هست اما تو خواب فکر میکردم واسه اورژانسه. که خواهرم میگفت شماره اورژانس 127 و یا شاید هم گفت147 در هر صورت بنا به گفته اش زنگ زدم اونا بدون اینکه ادرسو بپرسن اومدند. و کمک کردن تیغ ماهی در اومد. بعد از تمام این ماجراها من خودمو توی یه اینه دیدم که مقنعه نمازی( مقنعه های که استین دار هستند) خیلی قشنگ و کار شده با گلهایی از جنس خود مقنعه رو استینش هست، روی سرم هست دیدم که چادر سفید هم رو سرم داشتم. خیلی خودم خوشم اومده بود. زیبا شده بودم. مامانمو صدا زدم و بهش گفتم. ان شاالله هروقت خواستم ازدواج کنم دارم میرم واسه عقد همچین لباسی( البته گفتم یکم استینش گلهای بیشتری داشته باشه) و حجابی میگیرم. ممنون از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما افکارتان و روحیاتتان را عوض می کنید و برادر شما با نظرات و افکار و دیدگاه های قدیمی مخالف است و موضع گیری می کند. شما به این فکر می کنید که راه چاره ی مشکلات برادرتان رسیدن به ثروت است و خواهرتان فکر می کند که فقط دستاورد خیلی بزرگ یا قدرت خیلی بزرگ داشتن چاره ی مشکل برادرتان است و وقتی شما به رفاه برسید دیدگاه منفی برادرتان هم از بین خواهد رفت. شما فکرتان راحت خواهد شد و خودتان را شخصیتی موفق با فکری آرام و از لحاظ مالی هم قوی خواهید دید و دوست دارید قبل از اینکه ازدواج کنید هم انشالله دستتان به دهانتان برسد و به خاطر مسائل مالی ازدواج نکنید. دوست دارید که مرفه و عاقل و سفید بخت باشید انشالله. تشکر از همراهیتون.
یوسف : سلام خانم هراتی عزیز. خواب دیدم که نامزدم که چند ماه است از همدیگه جدا شده ایم داده به طرفم میاد و دیدم که یک مقنعه سیاه پوشیده و خوشحال است و داره می خنده و بهش سلام میکنم و اون هم در مقابل به من سلام میکنه و رد میشه میره و من هم رفتم که برم دنبالش که از خواب بیدار شدم. (البته بگم که در در دنیای واقعی نامزدم از مقنعه خوشش نمیاد اما داخل خواب مقنعه سیاه پوشیده بود که خیلی باحجاب به نظر میرسید و خوشحال بود و میخندید)
فریبا هراتی
: سلام. او بسیار ناراحت است و افکار منفی و کینه و کدورتی در سرش دارد ولی نمی خواهد که نگرانی و ناراحتی اش را به کسی ابراز کند. او غصه می خورد و ناراحت است. تشکر از همراهیتون.